دیروز “فست فود” بد بود امروز “فست بوک” // این کتابها توهم یادگیری ایجاد می کند

در دنیای امروز، به لطف اطلاع رسانی های قدرتمند دیگر کسی نیست که از مضرات فست فودها نداند. هرچند جمع کثیری از ما مردم، اگر چیزی هم به ضررمان باشد بازهم آن را استفاده میکنیم. ازدحام شبانه افراد مختلف از قشرهای گوناگون در فروشگاههای عرضه فست فودها موید این امر می باشد و به ضرس قاطع هم می توان گفت که همه آنها از مضرات محصولی که برای آن در انتظار ایستاده اند آگاهند. ولی علت بوجود آمدن فست فود چیست؟ شاید یکی اینکه با ذائقه اکثریت مردم سازگار است ولی قطعاً علت اصلی آن، بحث کمبود وقت در زندگی ماشینی امروز می باشد.

حال این مطلب را مقایسه کنیم با عارضه ای که امروز شدیداً گریبانگیر جامعه تولید علم و کتاب کشور شده است. انتشار کتابهایی بدون محتوا، در قطع و اندازه خاص درجهت مطالعه سریع(!!)و در اکثر زمینه ها از بازاریابی و فروش گرفته تا روانشناسی و طالع بینی و خیلی رشته های دیگر موجود است و برای بنده هم تداعی کننده اصطلاحی به نام ” فست بوک” می باشد.

مثال(تجربه ای از خودم): در یک مصاحبه استخدامی با مدیر یک شرکت، جلسه ای بسیار خوب داشتیم! این مدیر عزیز سوال میکرد و قبل از پاسخ بنده سریعاً اطلاعات عمیق(!!)خودش در رابطه با زبان بدن را به رخ کشیده و با حالتی اندیشمندانه می فرمود” شما احتمالاً می خواهید این را بگویید..!!” و چندباری هم که دست هایم را به سینه گذاشتم این دانشمند عزیز آن را نشانه مخالفت بنده با بیانات گهربارشان عنوان کرد بدون اینکه فکر کند که شاید صندلی هایش دسته ندارند!! و از همه جالب تر زمانی که به دو تا از سوالات ایشان پاسخی صریح دادم ایشان با حالتی که انگار دزد گرفته فرمودند: “از حالت چشمهات معلومه که دروغ میگی” !!! (ادب هم خوب چیزیه بخدا)   عکس العمل بنده هم در تمام این مدت فقط لبخند و خویشتنداری بود.

اینجانب در آخر جلسه با حالتی آمیخته با تعجب مصنوعی (که نمیدانم چطور متوجه حالت مصنوعی من نشد) ضمن تعریف کوتاهی از توان بالای فکری اش از وی خواستم که اگر ممکن است بنده حقیر بیسواد را یاری کند تا مرجع این کرامات را بدانم و ایشان هم بلافاصله از کشوی میزش یک فروند ” فست بوک” در قطع جیبی با عنوان زبان بدن را نشان بنده داد و در عین حالی که من را به سمت مطالعه عمیقتر در رابطه با تخصصم رهنمود میکرد بنده با یک تورق سریع اولین جمله آن را همان درصدهای معروف(۵۵ و ۳۸ و ۷ درصدی) آقای آلبرت محرابیان دیدم و ضمن تشکر و عرض مراتب امتنان از اینکه خیلی چیزها از ایشان یاد گرفته ام خداحافظی کردم و آمدم بیرون. البته هرگز به این عزیز بزرگوار هم نگفتم که کتاب اصلی زبان بدن را چند ساله که خودم دارم و بعضی از مطالب آن را هم در جلسات آموزشی به فروشنده ها آموزش میدهم!! و بازهم نگفتم که خود آقای آلبرت محرابیان زمانی که دید این درصدهایش باعث به بیراهه رفتن جمع کثیری از مردم شده است طی مقاله ای فرمود آقا اشتباه کردم ببخشید! این درصدها عمومیت ندارند و برای مواقع خاصی کاربرد دارند.

در یکی از شرکتهای بزرگ پخش هم شاهد بودم که سرپرست فروش آن، در هر زمینه ای با دستمایه قراردادن چند کتاب کوچک از برایان تریسی علاوه بر اینکه خود را از پرچمداران نهضت بازاریابی و فروش می دانست با سیاستهای بسیار عالمانه خود، شعبه را تا مرز ورشکستگی پیش برد و دهها نمونه دیگر

باور کنید سال گذشته که چندروزی در بیمارستان قلب بستری بودم چند باری به این موضوع فکر کردم که خداراشکر هنوز فست بوک هایی در زمینه تخصصی قلب و عروق منتشر نشده اند!!

به نظر شما با توجه به این واقعیت تاسف بار که بسیاری از این “فست بوک ها” خمیرمایه سیاستهای کلان و تصمیمات بسیاری از مدیرنماها قرار گرفته است، چه صدماتی در انتظار آینده سازمانهای کشورمان می باشد؟


28 thoughts on “دیروز “فست فود” بد بود امروز “فست بوک” // این کتابها توهم یادگیری ایجاد می کند”

  1. آقای مجتبی محمدیان ممنون . به نظرم اساتید فن باید فعال تر عمل کنند تا مفاهیم دفیق در بین علاقه مندان نهادینه شود. عجیبه که من هم چند وقتی است داشتم به مطالبی که این ور و اون ور در مورد زبان بدن به مخاطب قالب می شود فکر می کردم.

      1. ممنون جناب محمدیان
        البته باور بفرمایید تفاوتی نمیکرد که نام این حقیر باشد یانه
        اصل موضوع این است که فضایی برای بحث و تبادل فکری بین عزیزان فراهم شود.

  2. به نظرم در مورد زبان بدن در ایران مفهوم به طرف حرفهای یاوه پیش رقته و جنس رمالی پیدا کرده. حیف از این حوزه مفید . البته در این حوزه نیز همکاران حرفه ای در حال کار هستند که می توان با جستجو به آنها رسید. اما تعداد آنها کم است

    1. سلام جناب دکتر محمدیان
      عرض ادب و احترام فراوان

      به راستی حق مطلب را با یک کلمه به زیبایی هرچه تمامتر ادا فرمودید: ” رمالی ” !

      به نظر می رسد مفهوم بعضی از علوم، همانطور که حضرتعالی فرمودید به سمت حرفهای یاوه و از جنس رمالی درحال پیشروی است.

  3. سلام و صبح بخیر خدمت شما دوستان. ممنون بابت این توضیحات. من نیز همانند شما این موقعیت ها را تجربه کرده ام و فکر می کنم علت آن از موارد مختلفی نشأت می گیرد. اگر اجازه بدید درباره این فست بوک ها به ویژه زبان بدن صحبت کنم. متاسفانه طی سال های اخیر آن قدر به ارتباطات غیرکلامی پرداخته شده است ( اعم از کتاب و سمینارهای مختلف) که انگار تمامی مشکلات ما در هر رشته و زمینه ای در گرو دانستن زبان بدن است. متاسفانه بعضی از افراد به قدری از درصد های معروف آقای محرابیان استفاده می کنند که انگار با دانستن زبان بدن می توانیم کلام مخاطب خود را بدون شنیدن و با لب خوانی تشخیص دهیم آیا واقعاً میشه؟ همان طور که شما اشاره کردید آقای محرابیان در سایت خود نیز اشاره کرده اند که این درصد ها فقط در مواقع خاص کاربرد دارد مثلاً رابطه های دوستانه میان زوج های جوان و فکر می کنم تعمیم این مطالب به دنیای کسب و کار، اقدامی شایسته نباشد. پس از این همه سال که راجع به زبان بدن صحبت شد، یکی یکی اشتباهات آن را در حال پیگیری هستند. من خودم یادم هست در دوران مدرسه (ابتدایی) به ما می گفتند برای نشان دادن ادب و احترام به معلم دست به سینه در سر کلاس بنشینیم. بنابراین این طرز، به یک Mind set برای من تبدیل شده که برای نشان دادن این که انسان آرام و مودب هستم این گونه بنشینم. هنوز نیز کماکان اکثراً همین طور می نشینم ولی هیچ وقت در ذهن خود به یاد ندارم که در آن لحظه با حرف های مخاطبم مخالف بودم! یکی از عکس های آقای مجتبی محمدیان که من نیز به آن خیلی علاقه دارم نیز به صورت دست به سینه است. ضمناً ثابت شده که برای استراحت دادن به دست ها نیز دست به سینه شدن یکی از روش ها است. لذا ساده اندیشی است که هر کس که این گونه باشد، آن طور (مخالف) است. فکر می کنم به دنبال نسخه بودن در هر زمینه ای ، پیامدی جز این نباشد! یادگیری زبان انگلیسی به صورت حرفه ای در ۵۰ روز نیز از این قاعده مستثنی نیست. امیدوارم این Fad ها زودتر از همیشه سیر نزولی پیدا کنند.

    1. سلام جناب قاسمی و ممنون از شما
      بنده هم مثل شما امید بر سیر نزولی این موارد دارم و فکر میکنم با هوشیارتر شدن مشتریان، مواردی که فرمودید درحال طی کردن سیر نزولی است.

  4. سپاس از جناب جاوید عزیز
    به نکته جالبی اشاره کردید که مدت ها بود دوست داشتم یادداشتی درباره آن در کافه بنویسم

    من هم به نحو دیگری در حوزه برند با این مساله مواجه شدم. نکته بسیار جالب در رفتار آن مدیر عزیز اطلاعات ناقص ایشان در این حوزه و نپذیرفتن اطلاعات صحیح و علمی بود! این نگاه را من به شرکت در همایش ها توسط برخی از مدیران هم دارم. شرکت در همایش یک روزه یا چند روزه بازاریابی و فروش و برند و امثالهم، هیچ کس را، هیچ کس را متخصص نمی کند! مدیری که پای صحبت صحبت یکی از عزیزان در همین همایش ها می نشیند و آن قدر مقاومت ذهنی اش افزایش پیدا میکند که گمان می کند در عرصه بازاریابی و برند به درجه دکترا از هاروارد نائل آمده! حالا شما هستید و مدیری با اطلاعات ناقص و یک مقاومت ذهنی پولادین!

    در عرصه زبان بدن هم به نظر می رسد این نقص اطلاعات مشهود است!

    صرفا میتوانم امیدوار باشم که اتفاقات بهتری بیافتد و روزی برسد که مقاومت ذهنی مدیران با خواندن یک کتاب یا شرکت در همایش ها به مرحله پولادین نرسد!

    1. جناب عزیزی سلام. ارادتمندم

      بخدا حرف دل من را زدید. الان خیلی خیلی دوست دارم چند خط در این مورد بنویسم ولی بهرحال به احترام جناب آقای دکتر و اخوی بزرگوارشان جرات نوشتن جمله های زهرآگین در اینجا را ندارم!!
      فقط در یک جمله عرض میکنم:
      ” از ماست که بر ماست”

  5. روزی سوالی برایم پیش امد که ایا همین اقای برایان تریسی اصلا از نزدیک بازاریابی انجام داده؟ بقول معروف اصلا این اقا مثل یک ویزیتور یا یک کارشناس فروش تلفنی تا حالا با مشتری (های اغلب عصبانی و ناراحت از اوضاع مالی و رو به ورشکستگی) صحبت کرده؟ که کتابهایش اینقدر تجدید چاپ و تیراژ در قطع جیبی و وزیری و پالتویی و کوچک و بزرگ و متوسط و … دارد؟ اصلا برچه اساسی این اقا حرفهایش را به خورد مردم میدهد یا اینکه مردم چرا دوست دارند همچین کتابهایی بخردند؟
    دوستی داشتم که پاسخ جوابم را داد! برایان تریسی اگر بازاریاب نبوده باشد هم برای نام خودش بازاریاب خوبی بوده است!
    حرفهای خودش را بفروش رسانده و از این راه پول زیادی کسب کرده. حالا چه در کتابهایش نوشته است بماند .
    متاسفانه اغلب همین ما هستیم که به این کتابها اعتماد میکنیم و نوشته هایش را سرلوحه کار خود قرار میدهیم بی انکه بدانیم ایا واقعا این نوشته ها درست است یا خیر.
    جدیدا کتابهای نویسنده های ایرانی هم با عنوانهایی نظیر یک شبه میلیاردر شویم ُ-چطوردر جوانی ثروتمند شویم- چطور پولمان از پارو بالا برود – قدرتمند شدن در یک هفته – اعتماد به نفس و جذبه- چطور با یک سایت اینترنتی میلیاردر شویم هم در انواع و اقسام مدلها چاپ و روانه بازار میشود.که اغلب هم یک یا چند مصاحبه با صاحبان برند بهروز و ایس پک و رستورانهای پدرخوب و … در انها به عنوان نمونه چاپ میشود. جدیدا مصاحبه با صاحبان دیجی کالا هم اضافه شده .
    حالا سمینارهای افزایش فروش و بازاریابی… که اکثرا همین حرفهای داخل کتابها را بصورت سمینار ارائه میکنند و اکثرا مجریان این سمینارها هم خیلی بلدند و مخاطبان هیچی بارشان نیست و اسپم ایمیلمان را دارد منفجر میکند بماند!

    1. سلام جناب راحمی و ممنون از توجه حضرتعالی

      در مورد سوال اول شما پاسخ مثبت است. آقای برایان تریسی اگر اشتباه نکنم از فروش شیشه های شیر در منازل مردم وارد کار فروش شده است. هرچند تعبیر دوست شما هم بسیار زیبا بود و به دلم نشست. ولی به اعتقاد بنده تمام صحبتها و نظریه های آقای برایان تریسی (که البته اینجانب اعتقاد زیادی به نظریات این بزرگوار ندارم) بواقع می تواند در یک کتاب حداکثر ۱۰۰ صفحه ای سرجمع شده و نیازی به این تعداد عنوان تالیف توسط ایشان نیست مگر اینکه …!

      در مورد کتابهایی که نام بردید، به یاد کتاب بسیار معروف “سنگفرش هر خیابان از طلاست” نوشته آقای “کیم وو چونگ” موسس کمپانی معظم Daewoo افتادم که شرح رسواییهای مالی وی و به تبع آن بحران هایی که منجر به سقوط این کمپانی بزرگ شد بر همگان آشکار است!!!!!!!! هرچند بازهم بنده ایشان را مردی بزرگ می دانم ! و البته شاید هم اشتباه میکنم.

  6. ممنون جناب جاوید عزیز از مطلب شما.
    در پاسخ به سوال آخر مطلب شما می توانم بگوییم که آینده بسیار تاسف بار خواهد بود. برای مثال هم اکنون با افرادی در یک پروژه همکاری دارم که مجموع حضورشان در یک فروشگاه خرده فروشی و زنجیره ای در تمام طول عمرشان قطعاً بیشتر از ۸ ساعت نبوده، اما چنان در جلسات در مورد فروشگاه و اصول ریزه کاریهایش صحبت می کنند که انگار سام والتون (بنیانگذار وال مارت) هستند. بعد که بیشتر پای صحبتشان مینشینم متوجه میشم که فضلشان از دو منبع نشات میگیرد.
    ۱٫ بازدیدی که از چند فروشگاه خرده فروشی مدرن در سفری که به ترکیه، ارمنستان یا پاتایا داشته اند
    ۲٫ چند کتاب فست بوک که در حوزه خرده فروشی ترجمه شده و جمع آوری شده
    جالب اینجاست که پدیدآوردن اثر ۳۴۰ صفحه کتاب سرهم کرده بعد در صفحه آخر نوشته که به علت کمبود صفحه، منابع ذکر نشده است.
    این عزیزان معمولاً بصورت مشاور مستقیماً با مدیرعامل همکاری میکنند. پایان داستان هم که مشخصه…..

    1. سلام جناب حسینی

      متاسفانه همینطور است. در این مورد چیزی به نظرم نمیرسد مگر مطلبی از استاد مذاکره کشورمان (که بنده ارادت خاصی به ایشان دارم) و خلاصه آن به این مضمون می باشد:

      مشکل، درحقیقت، معضل “یادگیری مقطعی” است که کلمات پراکنده ای از منابع مختلف در ذهن شخص می نشیند ( فرغونی از کلمات در ذهن خالی می شود!) و ذهن توانایی ارتباط آنها با یکیدگر را ندارد (به عبارت دیگر “یادگیری کریستالی” شکل نگرفته) و درنهایت تبدیل می شود به ورد زبان شخص از سالاد کلمات مثل بهره وری، کارآفرینی، استراتژی تبلیغات، منابع انسانی، مدلهای ذهنی، بهره وری و دهها کلمه تخصصی دیگر! که البته برای بسیاری از مدیران کشورمان شنیدن آنها خوشایند بوده و با افتخار هرچه تمامتر آن شخص را حداقل به عنوان “مشاور” استخدام می کنند و سرمست از اینکه تمام مشکلات دنیا (و شاید هم آخرتشان!) حل شده است.

  7. با سلام خدمت دوستان گرامی
    علی رغم چالش هایی که دوستان مطرح فرمودند، بنده احساس می کنم وجود fast book ها در چنین وضعیتی که هر عزیزی در گوشه و کنار فارغ از عمق تخصصش کتابی تالیف می نماید، ضروری می نماید. این تصور غلط از fast book هاست که ما را دچار چالش می کند. برای مثال، مدیر عاملی را در نظر بگیرید که فرصت ندارد فرضا در یک حوزه مانند مدیریت مالی، ۵ ترم دوره مدیریت مالی بگذراند. خوب، وی چند راه حل از جمله حضور در یک سمینار حرفه ای، مطالعه یک الی دو کتاب رفرنس پایه، و … را پیش رو دارد. برای مدیر عاملی که حتی مشاور مالی هم داشته باشد، مطالعه و مرور سریع برخی مفاهیم ضروری می نماید.
    مشکل آنجاست که فردی در مقام مشاور یا متخصص یک حوزه، بر اساس مطالعه فست بوک ها بخواهد کمالاتی بدست آورد…!
    نگارش چنین مطلبی از سوی آقای جاوید بسیار ضروری و مفید بود. حداقل برای ما و امثال ما بعنوان تلنگری بود که با مطالعه یکی دو کتاب، یا حضور در دوره ای خیال برمان ندارد.
    ممنونم

    1. سلام جناب هاشمی عزیز

      همانطورکه فرمودید، مشکل از تالیف های بی حد و مرزی است که بدون تولید محتوا فراگیر شده و نه فقط در مورد کتابها که در دنیای مجازی امروز هم مشابه آن یعنی “کپی پیست” کردن بیداد می کند.
      و باز طبق فرموده حضرتعالی، معضل مهمتر، توهم زایی بیش از حد بعضی از این مطالب می باشد و چه بسا که در آینده ای نه چندان دور زحمت جمع آوری این “محتواهای توهم زا” هم همانند “مواد مخدرتوهم زا” بر دوش اداره مبارزه با مواد مخدر بیفتد!!!

  8. با سلام و عرض خسته نباشید.
    به نظر من یکی از دلایل شیوع این پدیده مسئله فرهنگی است زیرا متاسفانه تعداد زیادی از افراد هستند که فکر می کنند همه چیز به راحتی بدست می آید و عادت به کار سخت و مداوم در یک موضوع را ندارند و اصطلاحا می خواهند یک شبه ره صد ساله را طی کنند . در حالی که کتاب های قوی در یک حوزه (در این جا زبان بدن ) جاصل سال ها تجربه و پژوهش مولف است و ما نمی توانیم در عرض چند ساعت و با مطالعه یک کتاب در آن حوزه صایب نظر شویم.

  9. درود بر عزیزان و سروران کافه بازاریابی
    جناب جاوید فقط یک چیز می تونم بگم : جانا سخن از زبان ما می گویی !
    امان از دست این فضلای لحظه ای و تک کتابی ! امان از MBA های قارچ گونه ! امان از کنفرانس های ضعیف و صرفا تیوریک و تکرار مکررات .
    راستش استاد عزیزی داشتیم که می گفت ماها در مباحث علمی دریایی(یا اقیانوسی ) از علم هستیم به عمق یک وجب ! دوستان حتی اگر فضای دانشگاهی رو هم نگاه بکنند می بینند که هر استادی در هر حیطه ای نظر می دهد ! چند وقت پیش با یکی از دوستان صحبت بود که فلان دکتر وارد هر حیطه ای می شود موفق است ، کتاب منابع انسانی نوشته است ، برنامه مالی تدوین کرده است ، تنظیم استراتژی برای فلان شرکت ها را کرده است و و و . راستش اگر واقعی باشد و فردی این حد از دانش کاربردی و تیوریک را داشته باشد هر جای ایران باشد جلوی وی زانوی تلمذ خواهم زد ، ولی ……….. ای امان !
    راستش بعد از پذیرش در دوره دکتری و سعادت تلمذ در محضر اساتید بزرگواری که دست تک تک آنها را می بوسم ، اعلام می کنم که بی نهایت بی سواد هستم ! و مانده ام از این جمع فضلا که ……… بعد از بیش از ۹ سال تحصیل و تلمذ در رشته مدیریت هنوز هم احساس می کنم روز اول دانشگاه است و دریای بی پایانی که باید دل به آن زد !

    1. سلام و عرض ادب جناب دکتر مشایخی
      ممنون از بذل محبت و کوچکنوازی شما بزرگوار

      عبارت “دریایی به عمق یک وجب” که فرمودید فوق العاده زیبا بود.

      البته ما بزرگانی داشتیم که وسعت و عمق اطلاعاتشان خارج از یک انسان عادی بود که متاسفانه نسل امروز از حضور و کسب فیض در محضرشان محروم است. عزیزانی مثل پروفسور هشترودی، استاد محمدتقی جعفری، دکتر حسابی و … که شاید به تعداد انگشتان دست هم نرسند. ولی در برابر، به تعداد موهای سرمان داریم اساتیدنماهایی(!) که حضرتعالی مثال زدید.

  10. با سلام خدمت اهالی کافه بازاریابی…
    جناب اقای جاوید ممنون از طرح موضوع بسیار جالب و جذاب شما….

    نظرات تک تک شما عزیزان رو خوندم و نکته جالبی که میخوام براتون مطرح کنم شرکتی است که بنده در ان کار می کنم… از تمام مساعل و مشکلاتی که تک تک شما عزیزان عنوان کردین رنج می برد.. شرکتی که سال گذشته با بهترین نیرو ها و بهترین نتایج در حوزه تخصصی خودش کار می کرد.. با جذب چند مشاور فست بوکی و یک مدیر فست بوکی تر در نقش مدیر فروش با شرایط کاملا بحرانی ربرو است.. جالب اینکه این عزیزان مشاور هنوز هم فکر نمیکنند که عیب کار از خودشان است.. بلکه استدلالشان تغییر اندازه شرکت و وارد شدن به مرحله بلوغ است.. ا نمونه کوچکی از کار این عزیزان.. کارمند بخش حسابداری را به بخش تحقیقات بازار انتقال دادند و یک جزوه و یک کتاب در اختیارش گذاشتند ولی بهش نگفتند اصلا تحقیقات بازار برای چی هست چرا هست و بکجا می خواهیم برسیم فقط گفته اند هر چه بخواهی در این کتاب موجود است..یا مدیر فروش عزیز شرکت فیلم lie to me را به پرسنل فروش معرفی کرده است تا با زبان بدن اشنا شوند… فیلمی که در ان خلافکاران مورد بررسی قرار می گیرند تا راست و دروغ بودن حرفهایشان توسط شخصی که در فهم زبان بدن تخصص دارد سنجیده شد… حتما ببینید…
    خلاصه که این شرکت مجموع معضلات موجود را توسط این مشاورن فست بوکی بدست اورده است..
    ایکاش در سایت کافه بازاریابی بخشی با عنوان مطالعه موردی در نظر گرفته شود تا بتوانیم در ان این موارد را به اشتراک بگذاریم و اساتید با نظراتشان راه کارهایی را برای مدیران عنوان کنند…

  11. سلامو عرض ادب به عزیزان کافه
    این ماجرای فست بوک و خاطره جناب جاوید هم از اون داستانهایی است که همه کم و بیش در خاطرات خودمون داریم.
    چند نمونه جالب هم به ذهنم رسید که اشاره کنم.
    در فضای کاری ما- طراحی و گرافیک- قصه جالب تر میشه … مدیران ومشاوران و … کذایی شروع به صحبت میکنند که فلان رنگ چقدر اشتباه انتخاب شده و بهمان طرح چقدر زشته!! اینجاش جالبت تر میشه که نظرات رو هم بدون حتی مطالعه فست بوک های گرافیک و طراحی میدهند!!!
    .
    .
    چند روز قبل با دوست بازاریابی که منو با کافه آشنا کرد مشغول قدم زدن در فروشگاه بزرگی بودیم و گفتگو میکردیم . میانه های کار گفتم ای کاش عزیزان متخصص بازاریابی کمی هم گرافیک میخوندن تا ما نجات پیدا میکردیم 🙂

  12. و نکته جالب هم اینجاست که به سرعت نور مقام و درجه این افراد عوض می شود…. مهندس فلانی طی یک سری تشریفات و حضور در فلان همایش به اقای دکتر تبدیل می شود و تنها کتابی هم که روی میز این عزیز وجود دارد فست بوک زبان بدن است…. و هرچقدر هم طرح و برنامه از سوی فعالان و متخصصین ارائه می شود از زیر ذره بین این دکتر های یک شبه رد می شود.. و صدردصد طرح انها ” رد ” می شود.

  13. با سلام و عرض ادب به تمامی اعضای محترم کافه

    بر اساس جمع بندی اولیه از نظراتی که دوستان لطف کرده و در اینجا به ثبت رساندند، کاملاً واضح است که اکثریت عزیزان، با این نوع خاطرات بیگانه نبوده و احتمال قریب به یقین در آینده هم نخواهند بود!

    از “مقاومت ذهنی پولادین به همراه اطلاعات ناقص و شومن هایی” که عزیز گرانقدر جناب آقای عزیزی بیان فرمودند…

    از “نفوذ معنادار(!) نوشته های آقای برایان تریسی در جامعه نشر ما و تردید درباره تواناییهای ادعایی ایشان” که توسط برادر عالیقدرجناب آقای سعید راحمی بیان گردید…

    از “منابع فضل این بزرگواران” با ذکر مثالهایی توسط استاد محترم جناب آقای جواد حسینی…

    از “نیازی ضروری برای برخی مدیران ولی متاسفانه ایجاد توهم در بعضی دیگر” توسط دوست گرامی جناب آقای هاشمی…

    از “ریشه فرهنگی این معضل ” به اعتقاد برادر عزیز جناب آقای فردوسی…

    از جمع بندی کلی و بسیار زیبای سرکار خانم akram که نشان از عمق تجربه ایشان در این باره دارد…

    از فریاد وامصیبتا و الامان(!) استاد عزیز جناب آقای دکتر مشایخی از وضعیت کنونی…

    از نوشته زیبای جناب سپهری در باب رخنه این معضل در زمینه گرافیک و طراحی
    و درنهایت:

    تعبیر زیبای سرورگرامی و اندیشمند فرزانه جناب آقای دکتر محمدیان در عنوان “رمالی” که بواقع، فصل الخطابی بود برای تمامی صحبتها …

    همه و همه نشان از عمق رسوخ این پدیده شوم در یکی از حساسترین و پایه ای ترین ارکان اقتصادی کشورمان را دارد. ای کاش تا دیر نشده فکری شود ولی:
    “حیف… که چقدر زود، دیر می شود”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *