گذر ایام و جبر روزگار و توصیه اطبا چنان کرد که بالاخره مصمم شدم تا دستگاه تصفیه هوا را ابتیاع کرده و سلامت خود را تضمین کنم! هر چه باشد نفسی که می آید ممد حیات است و باید که در انتخاب اصلحش کوشا باشیم. بعد از کمی جستجو در سایت های دنیای مجازی و عدم دسترسی به اطلاعات موردنیاز متوجه شدم که برای کسی که هیچ شناختی از این وسیله ندارد بهتر است شال و کلاه کرده و کفش آهنین ببر کنیم و حضوراً خدمت برندهای محترم شرفیاب شویم.
القصه خطه امینحضور را معرف حضورتان هست پیشنهاد کردند و بهانه آوردیم که با این ریه شرحه شرحه به آنجا نمیرسیم در این دود و دم. پس گفتند شریعتی حدفاصل میرداماد تا قلهک دیگر مرکزی است که جمع برندهای خانگی جمع است و هر چه بخواهی مهیا. گرچه که خود قلهک از آلودهترین نقاط این شهر است باز بهواسطه مترو دسترسی راحتتری داشت که از مترو شریعتی تا متروی قلهک یکدرمیان برندهای لوازم خانگی این محل را قرق کرده بودند.
پس از اولی که همان ال جی بود شروع کردیم و گفتیم که دستگاهی میخواهیم که نامش تصفیه هواست و هیچ نمیدانیم که کدامیک از محصولات برای ما مناسب است و تنها توقع ما رساندن مولکول های اکسیژن به جسم و جان ماست. آقای فروشنده با خوشرویی دستگاههای متعدد و متفاوتی را ازنظر شکل و اندازه و صدالبته قیمت نشان داد که عملکرد همگی یکسان بود و تفاوت خاصی در کارکرد نداشتند.
و در جواب این سؤال که مزیت دستگاه شما به سایر برندها چیست؟ گفت: فیلترهای هوایش یکبارمصرف است و باید هرچند ماه تعویض شده و اینجوری سالمتر است؛ و الحق و الانصاف طراحیهای زیبایی داشت. گرچه توضیحاتش برای من متقاعدکننده نبود و در ضمن نمیتوانستم تصمیم بگیرم آیا برای هر اتاق جداگانه باید یک دستگاه بگیرم که از عهده جیب من خارج است و یا برای کل خانه که بازهم هزینه سنگینی دارد و بهترین حالت این است که همچون گذشتگانمان که در زمستان درهای دیگر اتاقها را میبستند و در یک اتاق جمع میشدند ما هماتاق هواگیری درست کنیم و به یک دستگاه متناسب با بودجه موجود اکتفا کنیم.
بههرحال با کاتالوگها از آقای صبور و خوشرو خداحافظی کرده و به مغازه سامسونگ رفتم. مغازه بزرگی که ریزودرشت محصولات سامسونگ در آن وجود داشت و صدالبته کسی نبود که تحویلت بگیرد. بالاخره جوانی به سراغم آمد و از او درباره دستگاههای تصفیه هوای خانگی این برند پرسیدم و مرا از لابلای تلویزیونها و جاروبرقیها به گوشهای هدایت کرد و سه مدل دستگاهی را که داشت نشان داد. البته من که در فاصله بین دو مغازه با خواندن بروشورها کمی اطلاعاتم زیادتر شده بود سطح سوالاتم هم تخصصیتر شده و در مورد فیلتر بو و گرد و خاک هم سؤال کردم که البته متصدی مربوطه چندان اطلاعی نداشت و دیگری را صدا کرد و او نیز در حال
که مشغول فروش یک ساید بای ساید به زوج جوانی بود از آنطرف مغازه گفت که خیالم راحت باشد و این دستگاه کاملترین دستگاه موجود در کشور است و به کار خودش مشغول شد و در این فاصله نفر اول هم غیبش زد.
من هم مانند کودکان گمشده دنبال یک آشنا گشتم و بالاخره دم صندوق به متصدی گفتم که حداقل بروشور محصولاتشان را به من بدهند که گفت میتوانم به سایت مراجعه کنم که الحق حرف درستی بود که در این دوره و زمانه این نشان از سبز بودن این برند دارد که در حفظ محیطزیست کوشا هستند و درخت و کاغذ را ارج مینهند.
از شانس خوب مغازه بعدی هم مال همین برند بوده و البته کمی خلوتتر. دوباره سؤالها را اینجا مطرح کردم و پرسیدم مزیت دستگاه شما نسبت به برندهای دیگر چیست؟ که با تغییر فروشنده محترم روبرو شده که آیا ما را با برند دیگر مقایسه میکنی؟ و من هم بسان عروسان خجسته بعله کشداری گفتم که با چشمان غضب ناک فروشنده روبرو شدم. آقای فروشنده مزایای خاصی برای دستگاهش جز برند بودن سامسونگ نداشت و خیلی هم تمایل به ادامه مکالمه با من!
مغازه بعدی، فروشگاهی جمعوجور بدون نام نشان خاصی بود که روی درش پوستر نوشته بود دستگاه تصفیه هوا و آب.
راستش را بخواهید یاد بقالیها و نوشته شیر رسید و یا “بستی بیسکوپیچ داریم” افتادم. بههرحال قدم به آن غار علیبابا نهاده و درد خود را بیان کردم.
آقای فروشنده گفت که دستگاه برند کوآوی را میفروشد و سر صبر جواب همه سؤالهای من را از قبیل چه دستگاهی برای چه فضایی مناسب است و چه دستگاهی چه مزایا و چه معایبی دارد را بیان کرد؛ و در برابر چشمان گرد شده من گفت که از مزایای این دستگاه دائمی بودن فیلترهایش است!
و من حیران که چطور دو تا برند مختلف دوتا خصلت متضاد را مزیت میدانند؛ و بدتر آز آنکه یکی چینی بودن محصول را مزیت میدانست و دیگری آلمانی بودن را مزیت میدانست.
بههرحال چندساعتی در این خیابان دود خوردیم در جستجوی چندی اکسیژن و البته به جواب مناسبی هم نرسیدیم و کما فی السابق تصمیم برآن شد که به سراغ تجربه دیگران برویم که یک سامسونگ داشت و دیگری ال جی و مابقی سایر برندها… تا حداقل بدانیم که کدامیک مناسب حال ماست و شاید اصلاً کارمان با یککاسه آب و برک اکالیپتوس درخت حیاط بر روی اجاق راه بیفتد و نیازی به اینهمه هزینه نباشد … البته اگر عمری باشد و نفسی بیاید…
خانم بیدگلی از قلم زیبای شما لذت بردم. ظاهرا در کافه ، افراد حرفه ای و خوبی در نگارش داریم که رفته رفته با قلم خوبشون مطالب کافه را زیباتر می کنند
می خور که شیخ و زاهد و مفتی و محتسب
چو نیک بنگری همه تزویر میکنند
وای از زمانه ما….
درود بر شما
همانطور که اشاره کردید شرکت ها و برندهای مطرح در زمینه customer empowerment و البته آگاهی دادن پیش از فروش هیچ کوششی نمی کنند.
سلام خانم بیدگلی
تبریک بنده را بابت توانایی نگارش قوی خود پذیرا باشید. بسیار عالی بود.
نظر بنده این است بنا به دلایلی که از حوصله بحث خارج می باشدتحقیقات زیاد درباره برندهای حوزه لوازم خانگی چندان نتیجه بخش نیست! شاید بهتر باشددر راستای حفظ سلامتی اعصاب، چشمها را بسته و یک کالا را از بین برندهای مذکور انتخاب نمایید!
استاد گرانقدر جناب دکتر محمدیان باعث افتخار است که به خاطر حمایت شما و جناب مهندس محمدیان دلنوشته های من در این کافه رنگ می گیرند و از سایه بیرون می آیند.
جناب اقای جاوید در این مرحله کار به جایی رسید که براساس تئوری رنگ مشتری خال خالی شدم!!!!و البتهآخر سرهم دست خالی! بگذریم که جیب خالی هم نقش داشت در این میانه.
این عبارت “خال خالی” که فرمودید بسیارعالی و موجب انبساط خاطر بود! مرسی
البته نظر نهایی بنده بر اساس تجربه:
اگرعامل “کیفیت زندگی” برایتان حائز اهمیت است، زیاد دربند نظریات و رهنمودهای گهربار اطباء عزیز نباشید!!
سرکار خانم بیدگلی سلام.ساده و صمیمانه عرض میکنم با این قلم زیبا ،دو اصل ساده سازی و ساده گویی که لازمه تبدیل مفاهیم پیچیده به مهارت قابل استفاده است را نشان دادید.با ادامه این راه یک نویسنده توانا به حوزه بازاریابی اضافه میشود.امیدوارم همواره عالم عامل عاشق باشید
با سلام
مطلبتون خیلی جالب بود البته خاطره من با مطلب شما هماهنگ نیستا
من در یک دفتر هواهپیمائی کار میکنم در شهریور سال۹۰یکی از دوستان مدیر عاملمان به واسطه اینکه در دستگاه نفوذ دارد به همه ما پیشنهادداد حقوق که دریافت می کینم را وسایل برقی بگیریم نه طلا ،ما زنها که عاشق طلا به حرفش زیادبها ندادیم و با تاکید به همه گفت اگر ماشین لباسشوئی ۸۰۰تومانی حالا نخرید باید درسال دیگه ۳۵۰۰بخرید وفقط از بین یکی به حرفش اهمیت داد. تازه این قیمت برای ماشین لباسشوئی بهی بود که زیاهم خوب نیس وبعد دیدن قیافه تمام همکارانمان دیدنی بود .البته چون بعضی مواقع ان طرف چاخان گفته بودا ………
جناب اقای دکتر درگی، استاد گرامی به هر حال در مکتب چون شمایی درس گرفته ایم و همیشه می گویم که الفبای بازاریابی را در محضر شما آموخته ام و شکر که فضایی اینچنینی هست که درس پس دهم و نظر شما برایم باعث افتخار است.
جناب آقای شهربانویی درست می فرمایید ولی متاسفانه معمولا اطلاعات فروشندگان فراتر از بروشور نیست و یکی دو سوال این ور آنور تر با پاسخ های عجیب و بی ربط مواجه می شویم و از همه بدتر خیلی کم خبر از مزایای محصول رقیب دارند.