۱) این یادداشت در واقع هم نوعی آگهی استخدامی است و هم نیست. بگذارید آنچه را که می خواهم آخر بگویم همین اول می گویم. متن این آگهی اندازه یک مقاله آموزنده و ارزشمند است. آدمی دوست دارد که ای کاش جویای کار بود و حتما با این شرکت همکاری می کرد. همه اینها صرفا برداشتم از متن آگهی است.
۲) اتفاق همزمان دو رویداد گاه انسان را به سمت کشف حکمت هدایت می کند. در یکی از گروههای تلگرامی به مدیریت دوست خوبم ماکان مهرپویا امشب بحث سر تکراری بودن محتوای برخی آگهی های استخدامی بود که هیچ کنشی را برای مخاطب در پی ندارد و به نوعی همه کارفرمایان در آگهی نیز یک فرد همه چیز تمام می خواهند. از طرفی همین امشب (دقیقا نیم ساعت قبل از تایپ این متن) در ایمیلم آقای مهندس مجید آواژ مدیرعامل شرکت بهساد (تولید کننده نرم افزار) متنی را با ماهیت آگهی استخدام (کارشناس بازاریابی) جهت درج در کافه بازاریابی فرستادند که هیچ شباهتی به متن های رایج نداشت. اتفاق همزمان این دو پدیده را به فال نیک گرفتم و متن را بدون هیچ کم و کاستیخارج از نوبت در سایت قرار دادم (شرمنده دوستانی که یادداشتهایشان در نوبت است). محتوای آن را بخوانید و اگر خودتان یا نزدیکانتان شرایط آن را داشت حتما معرفی کنید.
/////////////////////////////////////////////////
جناب آقای محمدیان
با سلام و احتــــرام
این روزها یافتن بازاریاب خوب و صادق مانند پیدا کردن هر چیز خوب و اصیل سخت شده است. به همین جهت در وبلاگ شرکت اطلاعیه ای منتشر کرده ایم به این مضمون:
بهساد خاص است. بازاریابی آن خاصتر! چند سال پیش مدیر بازاریابی داشتیم که به من میگفت: “زیر میزی ندهم، خالیبندی نکنم، …، آنوقت پروژه هم بگیرم؟ نمیشود برادر، نمی شود” معمولن بعد از جلسات با مشتری هم بحث داشتیم. به من میگفت «ضد فروش» کار میکنم. اما چه میشد کرد، اهل زیرمیزی و رشوه با هر دلیل و توجیهی نیستم، خالیبندی هم خیلی کم. مگر میشد که نرمافزار نقصی داشته باشد و وقتی از من میپرسند آن را بیان نکنم؟ چند روز پیش به دوستی میگفتم که بین بازاریابها، از من نمیتوانی کمتر خالیبند پیدا کنی! اهل خیلی کارهای دیگر هم در بازاریابی نیستم. مثلن یک بار کاملن مردانه رفتیم نمایشگاه شرکت کردیم. کارآیی تیم برایمان مهم بود و نه جنسیت افراد.
خلاصه حالا که تمرکز بر وظایف بازاریابی مدتی است که از طرف هیات مدیره به من محول شده، درصدد ایجاد ساختاری جدید و کاملن بهسادی برای آن هستم و برای همین به دنبال جذب کارآموز و یا کارشناس بازاریابی با این مشخصات هستم:
**ترجیحن سابقه کار نداشته باشد و اگر هم سابقه کار دارد، همه آموزههای (بد) محل کار قبلی را فراموش کند.
**به هیچ وجه حاضر به دروغگویی به مشتری نباشد.
**منافع مشتری را برای فروش نرمافزار در نظر بگیرد. اگر نرمافزار به درد مشتری نمیخورد، او را از این مسئله آگاه کند.
**به شعور مشتری احترام بگذارد.
**اهل مطالعه، فکر و یادگیری باشد و لحظهای از خودآموزی غافل نشود.
**اگر خانم است، جاذبههای زنانه را ابزار کار خود نسازد و انسان بودن را معیار همه کارهای خود قرار دهد.
**علاقمند به کار و پیشرفت باشد و هر روز با ایدههای نو روز را شروع کند.
**منظم و با دیسیپلین باشد.
**به مفاهیم نرمافزار آشنا باشد و یا تمایل داشته باشد که وقت جدی برای یادگیری آن صرف کند.
ساعت کار هشت و نیم تا چهار و نیم و محل کار در خیابان حافظ / حوالی چهار راه کالج میباشد.
چنانچه همکاری جنابعالی و سایت کافه بازاریابی در این زمینه میتواند کمک کننده باشد، خواهشمند است دستور فرمایید، مراتب به این جانب منعکس گردد.
با تشکر و تجدید احترام
مجید آواژ
مدیرعامل شرکت بهساد
/////////////////////////////////////////////////
کافه بازاریابی امیدوار است علاقه مندان بتوانند از این فرصت کاری استفاده کنند. (و البته خبر این همکاری را به ما هم بدهند). اما شما خواننده عزیز نمی دانم از خواندن این آگهی استخدام لذت بردید یا نه؟ به نظرم از زوایای مختلف می توان به آن نگاه کرد. چرا که اساسا هم اگهی است و هم یک نوع آسیب شناسی سریع السیر. به ویژه از زاویه نگرش مدیریت یک مجموعه به پست کارشناس بازاریابی. بهنظر شما چقدر مسایل مطرح شده به ویژه عدم صداقت کارشناس بازاریابی در شرکتها فراگیر است؟ منتظر نظرات شما هستیم.
.
با سلام..این آگهی برای من جالب توجه است و به مدیر عامل این شرکت بخاطر دید جالبشون تبریک میگم.راستش من دقیقا تجربه کار کردن در محیطی با این جور همکار رو داشتم و به همین دلیل اونجا رو ترک کردم.چونمیدیم برای اینکه پورسانت بیشتری بگیرند چطور اغراق میکنند و راههایی رو پیشنهاد میدن که برای خودشون انجام ندادن و به همین خاطر مورد ستایش و تحسین بیشتری از طرف مدیر قرار میگرفتن اما همیشه برام جالب بود انگار مردم هماز دروغ شنیدن لذت میبردند . اصلا درست نیست فقط به منافع خودمون نگاه کنیم . مثلا من برای فروش بیمه بدنه آپشن هایی که به نظرمهزینه اضافی برای مشتری داشت پیشنهاد نمیکردم اما همکار محترم بنده اینقدر حوادث متحیراوقوعی رو ترسیممیکرد که مشتری بیچاره می ترسید همینکه پاش بیرون برسه سرش بیاد و نتیجه میشم رقمفروش بالاتر ایشون و رقم پایین تره بنده و من که خسته از این نامردی بودم عطای بازاریابی رو به لقاش بخشیدم
خانم منتهایی این بحث یه اعتقادم می تواند کمی در کافه بیشتر بهش پرداخته شود اگر تمایل داشتید دست به قلم شوید
سلام آقای محمدیان ..بله حتما همینطوره موضوع جالبی هست ..حتما با راهنمایی شما این کار رو انجام میدم
با عرض سلام خدمت جناب دکتر محمدیان و اهالی کافه
به نظر بنده متن نکات قابل توجهی در برداشت. شخصا همواره توجه ویژه ای به متون دعوت به کار از لحاظ شیوه نگارشی و لحنی آن دارم. چون به شخصه معتقدم بذر اولیه احترام و نحوه برخورد با کارمندان بالقوه و بالفعل از همین متون نشئت می گیرد. البته این نظر شاید بدان خاطر باشد که بنده حساسیت ویژه ای در روابط متقابل قائل می شوم.
کمی موارد بیان شده را با خودم تطابق دادم و به نتاجی رسیدم.
۱) در فروش جنسی دروغ نمیگویم چون به عذاب وجدان بعدش نمی ارزد.
۲)وقتی جنسی به درد کسی نخورد نه وقت او را می گیرم نه وقت خودم را چون حوصله حرافی بی خود و سر درد آتی اش را ندارم.
۳)حفظ شعور مشتری را نشانه تربیت شخصی خود می دانم.
۴) سعی می کنم یادبگیرم آن هم به شیوه خود آموزی. چون لذت مفهومی که با تلاش خودم آموخته باشم جذابیتش دو چندان است.
۵)علاقمند به پیشرفت هستم. اصولا کمتر کسی را میتوان یافت که بگوید به پیشرفت مثبت شغلی علاقه ای ندارد و دوست دارد درجا بزند.
۶)اگر منظم نباشم موفق هم نخواهم بود.
۷)مسلما اگر روزی بخواهم وارد فضای فروش در بخش نرم افزار شوم با علاقه وارد میشوم وگرنه اگر این علاقه وجود نداشته باشد چه فرق دارد؟ میروم و محصولات غذایی می فروشم هم دریافت چند و چونش آسان تر است هم دردسرش کمتر.
فکر میکنم کمی رویایی جواب دادم ببخشید ولی این انتزاعی بودن پاسخ ها ناشی از انتزاعی بودن مفاهیم اولیه مطرح شده بود. بالاخره هر کاری در گام اول خود نقاط ضعفی نیز دارد البته فارغ از قوتها و پوینتهای مثبت. دوست داشتم کمی در مورد بندهای مطرح شده نقدی داشته باشم موضوعش هم در فکرم هست ولی نمیدانم چرا دست فرمانی مبتنی بر نوشتن نقد از مغز دریافت نمیکند، شاید چون الان دیر وقت است و شایدم بهتر است بیشتر سخن نگویم.
با تشکر
دانشودیلمی
استفاده کردم
اما به یک نکته مهم هم توجه کنید
انچه در دس این متن من می بینم نهمتر از خود متن است
به اعتقادم در پس این متن توصیفی از منش و فرهنگ یک مجموعه مستتر است که اون نگرش برای من جذاب تر از بندهای این آگهی است
در مورد واقعی یا غیر واقعی بودن بحثی ندارم
البته اگه آخر ماه حقوق ثابت پرداخت کنن، بیمه هم همینطور
متاسفانه در کشور ما برای استخدام فروشنده و بازاریاب کمترین میزان دقت و حرفه ای گری وجود داره. برای بیشتر رده های شغلی شرایط احراز و شرح شغل دقیق هست ولی برای بازاریاب ها اینطور نیست. من طی تجربیات کاری که در حوزه فروش و مارکتینگ داشتم این نکته رو دیدم که برای استخدام این افراد در سازمان کاملا احساسی و سهل انگارانه برخورد میشه. هر کسی که کمی روابط عمومی خوبی داشته باشه رو استخدام میکنن تا به مدت فعالیت کنه و کارآییش مشخص بشه. امیدورام مثل کاری که در این آگهی تا حدی انجام شده، این رویکرد تغییر کنه چون بازاریاب ها در واقع حکم بسته بندی شرکت ما رو دارند و اولین چیزی که مشتری از ما میبینه، بازاریاب ها هستند.
اقای موسوی
پیرو بحث شما باید بگم
به شوخی به برخی دوستان می گویم وقتی می روید خواستگاری فقط نگویید بازاریاب هستم
چون کلمه بازاریاب در اذهان عموم با تفسیری که من و شما به عنوان یک شاخه علمی و حدی دارم فرق دارد
می گویم که بلافاصله که گفتید بازاریاب هستم کمی از مختصات کاری خود بگویید تا شما را با افراد صرفا پر حرف “کم حقیقت گو” که فقط نان زبانشان را می خورند قاطی نگیرند.
با سلام
تشکر برای قرار دادن این آگهی…
متن جالبی بود و در عین حال آسیب شناسی این رشته رو مطرح می کرد و به نوعی دغدغه ما بچه های ارشد بازاریابی که نگرانیم به دید بازاریاب های دیگه به ما نگاه بشه. تلاش می کنیم از واژه مارکتینگ استفاده کنیم تا خودمون رو از اون نگاهی که جامعه به بازاریاب داره ( کسی که با تملق و بزرگ نمایی محصول را به زور به فروش می رساند و…) مصون بداریم. چرا که تعبیر بازاریاب توی جامعه چیزی جز این نیست. البته تا حدی شرکت ها مقصر هستند که دستمزد فرد را متناسب با پورسانت فروش قرار می دهند، جوری که فرد بازاریاب مجبور به بزرگ نمایی می شه..
همین مسئله باعث می شه امثال من هرگز حاضر به کار تو این سمت ها نباشند.. چرا که دروغ گویی و به اصلاح قالب کردن یک جنس با وجدان ما سنخیتی نداره…
امیدوارم مابقی شرکت ها هم مثل ایشون نگاهشون به کارمند بازاریاب رو تغییر بدهند…
به امید روزی که این دیدگاه در جامعه ما تغییر کنه!
مارکتینگ به جای بازاریابی هم پیشنهاد جالبی بود
با سلام
خیلی دوست دارم تجربه کاری با این شرکت داشته باشم که ورای ویژگیهای ظاهری برای یک بازرایاب خوب بودن(البته به گمان برخیها) به عمق اخلاقیات و پایبندی به اصول اخلاقی و حرفه ای بودن در این سمت ( که این روزا متاسفانه کمتر بهش پرداخته میشه ) توجه کرده اند .
مطمئنا بودن در کنار اشخاصی با چنین طرز تفکری باعث نوعی آرامش و پیشرفت خواهد بود…امید است با زیاد شدن اشخاص حرفه ای با دارا بودن تفکرات مشابه به حرفه ای گری و اخلاق مداری، جایگاه بازاریابان در میان عوام بهتر از قبل گردد…
سلام و عرض ادب به تمامی دوستان
از خدمت استاد عزیز و گرامی جناب آقای آواژ یک سوال دارم:
اگر بر فرض محال، چنین شخصیت ماورایی(!) درخواست استخدام به شرکت گرانقدر بهساد بدهد، شرکت مذکور چه امکاناتی در اختیار وی خواهد گذاشت؟
به عبارت دیگر اگر ایشان از شما سوال کند “چرا من باید برای بهساد کار کنم”؟ چه پاسخی دارید؟
شاید اگر بنده در مقام کارفرما بودم، برای چنین قهرمانی که دارای تمام خصوصیات موردنظرباشد، حداقل کاری که می کردم اختصاص یک راننده شخصی با محافظ مسلح بود! شاید اصلاً خودم راننده اش می شدم! و …
واقعیتی که بعد از سالها خدمتگزاری در حوزه فروش برایم روشن شده یک جمله است:
“گشتم نبود ، نگرد نیست” !!
سلام آقای جاوید عزیز
باور کنید که من شان استادی ندارم. نه از نظر تحصیلات که به یک مدرک کارشناسی مهندسی صنایع بسنده کرده ام و نه از نظر دانش و سواد که اگر دچار جهل مرکب نباشم که هستم، خود می دانم که نمی دانم
اما در پاسخ حضرت عالی، قرار نیست کسی برای من و یا بهساد کار کند. من باور دارم که افراد برای خود ولی در بهساد کار می کنند. من عادت کرده ام که به جای لفظ رایج کارمند از اصطلاح همکار استفاده کنم. یعنی کسی که قرار است باهم کار کنیم. اما نکته ای وجود دارد و آن این است که اهداف شخصی با اهداف سازمانی و جمعی باید در یک راستا باشد و یا از حداقل انحراف برخوردار باشد. به یقین در این همکاری، درصد اختیارات من و همکارانم یکی نیست و من به لحاظ قانونی و سابقه از اختیار بیشتری برخوردار هستم. اما این همکاران من هستند که می توانند اهداف (هم راستای) خود را تعریف کنند و از هر لحاظ به آن برسند. تا مادامی که این دیدگاه وجود دارد، افراد در بهساد ماندگار و رو به پیشرفت هستند. اما زمانی که آنها انتظار از خود را به انتظار از مدیر تقلیل دهند خب باید اعتراف کنم که مشکلاتی بروز خواهد کرد.
سلام مجدد جناب آواژ
قبل از هر چیز باید عرض کنم در کشوری که انواع و اقسام رشته های مختلف و بی ربط مفتخر به لقب زیبای “مهندس” می شود، تحصیل در یک رشته “مهندسی واقعی” همانند صنایع، کار هرکس نیست. چندسال قبل، بزرگواری که پروفسور رشته متالورژی و دارای کرسی استادی در معتبرترین دانشکده های بیرمنگام هستند به این حقیر مطلبی عنوان فرمودند که همواره آویزه گوشم است:
“اگر قرار باشد به تحصیلکردگان حوزه برق، مکانیک، صنایع و متالورژی بگوییم مهندس و از طرف دیگر به دانش آموختگان در رشته های ؟؟؟ و ؟؟؟ و ؟؟؟ و … هم عنوان مهندس دهیم، توهین بسیار بدی به گروه اول شده است” !!
و از آن به بعد بود که بنده شخصاً نسبت به عزیزانی که در یکی از رشته های چهارگانه فوق تحصیل نموده اند، احترام قلبی ویژه ای قائل می باشم.
ازطرف دیگر، با توجه به سطح تحصیلات بنده که در حد و اندازه نهضت سوادآموزی است، اگر به امثال حضرتعالی استاد نگوییم که نمی شود قربان.
درباره موضوع اصلی، الان که بر میگردم و به متن نوشته شده ام نگاه می کنم می بینم که به نظر میرسد کمی تند رفته ام! اگر سوءتفاهمی بوجود آمده بنده شرمنده ام. متاسفانه یکی از خصلتهای بد این حقیر این است که پای سیستم نشسته و سریعاً هرچه که به این ذهن ناقص خطور می کند تایپ می نمایم و نتیجه اش می شود بسیار پشیمانی هایی که بعد از ارسال مطلب صورت گرفته و چاره ای هم نیست!
درحقیقت، خطاب اصلی محتوای بنده در تقابل با حضرتعالی نبود.بلکه معتقدم در راستای همدردی مشغولیات ذهنی شما بود که متاسفانه به نظر میرسد ناشیانه و بد عنوان شد که بازهم پوزش می طلبم.
با دیدن مقاله فوق، مثل همیشه درددلهای کهنه از این وضعیت خراب استخدام نیروی فروش در کشورمان از یک طرف و عنصر دروغ و فریب در اکثر فروشندگان که نتیجه ای دارد نهایتاً تا نوک بینی شخص از طرف دیگر، بسیار عذاب دهنده است.
از طرف دیگر خطاب واژه سنگین بازاریابی به شخص فروشنده مطلب دیگری است که شدیداً با آن مشکل دارم و اگر عمری بود قصد دارم درباره آن مطلبی را بنویسم.
(ضمناً جناب آویژه عزیز! با تمام این اوصاف بر روی آخرین جمله ام در نظر قبلی همچنان پافشاری دارم: گشتم نبود ….)!
جناب جاوید عزیز
در مورد لحن نوشته جنابعالی من که استنباطی از تند بودن نداشتم. صریح و خوب بود. ممنون. توضیحات بعدی شما نیز از نظر من دلالت بر بزرگواری شما دارد.
در مورد «نبودن فروشنده/بازاریان خوب» نیز باید عرض کنم که تجربه سیزده سال در جای یک مدیر نشستن (و نه لزومن مدیر بودن) به من آموخته است که به همکارانم سیاه و سفید نگاه نکنم. هر فردی نقاط قوت و ضعف خود را دارد. ایدهآل جویی در مدیریت، بحرانهای زیادی ایجاد میکند. ما همواره باید به طرف و سمت ایدهآل حرکت کنیم و برای ساختن آن تلاش کنیم. اما با جنابعالی موافقم که نمیتوان آن را یافت. باید «نزدیک به آن» را ساخت.
سلام جناب محمدیان عزیز
چندسال قبل، درحال سرکشی به بازار منطقه یکی از استانها بودم. مغازه داری کسری کالا داشت و من خودم سفارش را گرفتم. ایشان در عین حال کمی گلایه داشت از وضعیت نابسامان برند متبوعم و اینکه یکسان سازی قیمت بخوبی در بازار انجام نشده و در طی این سالها حتی یک مدیر هم برای سرکشی و حل مشکل به این شهرستان نیامده. به او گفتم اتفاقا مدیرمنطقه چند روزی است که آمده اینجا و بعد از ظهر ساعت … میگویم خدمتتان برسد. بنده خدا کلی کیف کرد! بعدازظهر راس ساعت رفتم و این بار کارت ویزیت خود را که دارای برچسب “مدیرمنطقه شرق کشور” بود نشان دادم!!! بنده خدا کلی جا خورد. فکر می کرد که الان یک نفر شبیه آدمیزاد قراره بیاد و فکر نمیکرد که همان “فروشنده” صبح باشد….
به ایشان مطلبی را گفتم که بارها و بارها در همه جا عنوان نموده ام و الان هم با صدای کمی بلندتر(!) اعلام می کنم: “همین برچسب هاست که ما را بیچاره کرده”!!
در حوزه فروش در یک کلام همه فروشنده ایم و بس. دلال بین المللی نفت و اسلحه همانند جوراب فروش کنار خیابان هردو فروشنده هستند. شدیداً معتقدم اگر کسی خجالت می کشد که او را به عنوان یک فروشنده بشناسند بهتر است وارد حریم حوزه فروش نشود.
تمام این روضه ها را خواندم که عرض کنم تا زمانی که برای یک فروشنده از عنوان بی ربط “کارشناس بازاریابی” نام برده شود وضع همین است که هست! تا زمانی که دست اندرکاران حوزه فروش کشور به عناوین مختلف خود را هرطور که بتوانند به کلمه بازاریابی متصل کنند بازهم وضع همین است! بازاریابی مقوله ای کاملاً متفاوت و دنیایی بسیار گسترده است که یکی از زیرشاخه های آن “فروش” می باشد.
*********************************************
بنده حقیر به عنوان یک فروشنده (با هر برچسب اضافی که باشد) بعد از سالها خدمتگزاری در حوزه فروش کشور، بحث استخدام در این مقوله را یکی از سنگین ترین و سخت ترین مراحل کاری مرتبط با آن می دانم. اگر برای استخدام یک پزشک عمومی، یا یک مهندس عمران و یا … بتوانیم از بین ۲۰ مراجعه کننده یک نفر با شرایط مطلوب را بیابیم ولی در حوزه فروش از بین ۲۰۰ مراجعه کننده مدعی(!) شاید پیدا کردن یک نفر هم کمی محال به نظر برسد!
ضمن اینکه نگاه استخدامی در کشورمان به هزار و یک علت که اینجا جای عنوانش نیست نگاهی از بالا به پایین دارد. گویی کارفرما لطف می کند و کارمند را استخدام می نماید!. تمامی شرط و شروطها هم از سمت کارفرما اعمال می گردد. ولی این قضیه در حوزه بازاریابی و فروش کمی فرق می کند. همانطور که در نظر فوق اعلام نمودم…
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت آقای محمدیان و دوستان
ضمن تشکر از شرکت بهساد بنده هم این متن را تحسین می کنم. چیزی که مسلم است متن، متن جالبی است و به نظر بنده جالبی آن نیز به این خاطر است که هم متفاوت از سایر متون است و هم اینکه برخاسته از نیاز افرادی است که تازه به دنبال کار هستند. این که این گونه متن را بازگو کنیم جالب است اما باید ملاحظه شود که تا چه اندازه شرکت ها به گفته خود عمل خواهند کرد. سوالی که مطرح می شود این است که این شرکت برای چه باید من را که به عنوان مثال هیچ سابقه ای ندارم را جذب کند و یا شاید مثل بقیه شرکت ها به دنبال جذب ویزیتور می باشد. که در این صورت بنده هم پیشنهاد می کنم احتیاج به بازاریاب دارم ، حتی بی تجربه و فقط برای بنده مهم این است که مشتری مورد نیاز را شناسایی و معرفی کند. هر کدام از دوستان هم که مایل باشند بدون هیج محدودیتی می توانند همکاری کنند و با به دست آوردن مشتری درصد انجام کار را تحویل بگیرند. مگر اینکه شرکت مورد نظر واقعا قصدی غیر از این داشته باشد و منظور آن از بازاریاب ویزیتور نباشد.
در کل متن از جانب شرکت برای جذب نیرو، متن بسیار جالب و قوی می باشد به شرط اینکه هنگام مراجعه حضوری نیز همین شرایط را مد نظر قرار دهند و شرط دیگری به آن اضافه نشود.
با تشکر
با شما موافقم.با این متن تازه کار شرکت شروع می شود. متن خوب تعهد زیادی هم می اورد
تعهد بسیار سنگینی است.
سلام
دلیل جذب نیروی تازه کار این است که دوست نداریم عادت های کاری (بد) شرکت های دیگر به بهساد سرایت کند. شخصن تجربه خوبی از جذب نیروهای با سابقه در شرکت های دیگر ندارم. ذهن هایی که از دانشگاه بیرون آمده اند گرچه تا اندازه ای محیط کار را جدی نمی گیرند که بعد از مدتی این مشکل نیز بر طرف می شود ولی بسیاری از آلودگی های ذهنی را که امثال من به آن دچار شده ایم ندارند.
در مورد شرط دیگر هم، چیزی به ذهنم نمی رسد. سعی کرده ام شفاف باشم.
سلام
تیتر بسیار جالب “یک آگهی بسیار متفاوت که خواننده را به فکر فرو می برد!” یکی از اون تیترهایی بود که کنجکاوی ام را قلقک داد تا بدانم در ورای این تیتر چشمک زن چه چیزی نهفته است و در آخر پس از مطالعه این پست تصمیم گرفتم به عنوان یک جویای کار بازاریابی، پیشنهاد کارجویی خود را اعلام دارم !!! ابتدا تشکر ویژه ای دارم از آقای آواژ که ایده جالبی برای مطرح کردن موقعیت شغلی داشتند و سپس از استاد محمدیان برای مطرح کردن این مطلب متشکرم.
متاسفانه در دنیایی که زندگی می کنیم غالبا واژه بازاریابی و فروش یک معنا را تداعی می کند و همین امر موجب سرخوردگی اغلب بازاریابان شده و به عقیده بنده در همین آگهی هم بیشتر جذابیت های فروش مطرح شده تا بازاریابی البته قبل از خواندن چند بند پایین که بصورت تیروار مطرح شده بود ، در نظرم می آمد به دنبال کسی هستید که از جدیدترین اصول بازاریابی مثل بازاریابی محتوا برای پیشبرد اهداف فروشتان بهره گیرد تا کسی که یک سری ویژگی های اخلاقی حین فروش که از نظر بنده بصورت پیش فرض می بایست در هر فردی وجود داشته باشد!!!اما در هر حال این آگهی دارای محتوایی تازه ، جذاب و قابل تامل است که جای بسی شکر دارد .
یک پیشنهاد دارم حالا که استاد محمدیان یک آگهی استخدام در کافه بازاریابی قرار دادین میشه لطف بفرمایین و یک آگهی متفاوت کارجویی هم در کافه بازاریابی قرار بدین!!! شاید برای ما کارجویان هم کاری پیدا شد که تا حدی بر وفق مرادمان باشد البته می دانم با انتقاداتی مواجه می شوم اما بسیار خوشحال می شوم تا نظرات دوستان را بشنوم.
من مهسا عباسی هستم . ۲۵ سال سن دارم ، زاده شیراز و ساکن تهران هستم.
من استراتژیست محتوا هستم ، کار من چیزی بسیار بیشتر از تنها یک وارد کننده اطلاعات است!
اجازه بدین واستون توضیح بدم …
حتما برای شما اتفاق افتاده وارد خیلی از وب سایتها که شدین ، برای پیدا کردن اطلاعات به مشکل برخوردین مثلا روی لینکی که کلیک کردین هیچ صفحه ای باز نشده یا اگرم صفحه ای واستون باز شده متوجه شدین اطلاعات انسجامی نداره ،گاها به محتواهایی برخوردین که نامربوطه یا از رده خارج شده ، یا گاهی اوقات وقتی روی بنر تبلیغاتی بسیار جذابی کلیک کردین و وارد Landing page شدین با یک سری اطلاعات طولانی و دست و پاگیر و دارای حشو مواجه شدین که نه تنها وقتشو دارین که بخونین حتی جذابیتی واستون نداره که یه نگاهی هم بهشون بندازین ، پس فرار و بر قرار ترجیح دادین!!! یه وقتاییم با سایت هایی مواجه شدین که واسه عهد دقیانوس هستن و هیچ تعاملی باهاش پیدا نمی کنید!!! یه لحظه صبر کنید من نه کمپین نویسم و نه تجربه کاربری بلدم و نه حتی معمار اطلاعات هستم !!! البته به نوعی با همه ی این عناوین شغلی سروکار دارم ، پس لطفا کمی تحمل کنید تا بیشتر واستون توضیح بدم. گاهی اوقات هم وقتی واژه ای رو گوگل می کنید لینک هایی واستون میاد که وقتی روشون کلیک میکنید و باز میشن ، اصن محتوایی که مد نظرتون بوده توشون پیدا نمیشه!!!متاسفانه سئوکار هم نیستم!!! جالب اینجاست که کار به همین جا ختم نمیشه منظورم وب سایتها و وبلاگ ها یا بلاگ ها هستش!!! این اوضاع نابسامان تو خیلی از واسطه های ارتباطی که محتوا در اون در حال گردش هس بیداد می کنه و حسابی عصبیتون میکنه ، مثلا با خبرنامه هایی مواجه می شید که نه تنها تیتر جذاب نداره بلکه خیلی درشت گویی و غلو توش هستش و فقط با اهداف فروش محصول و خدماتشون تهیه و طراحی شده یا پیج هایی در فیس بوک یا حتی آپارت می بینید که مدتها ساخته شدند ولی هیچ محتوایی نداره و مدتهاست رها شده !!! حتی اگرم محتوایی داشته باشند یا به درد نخور هس و یا تاریخ انقضاش خیلی وقته که گذشته…
من می تونم همه این چیزها رو درست کنم یعنی تصمیم بگیرم که چه جور محتوایی و توسط چه کسی نوشته و در چه زمانی و در کجا باید عرضه بشود تا با چرخه ی خرید خریدار همسو باشه ! با نوشتن استراتژی محوری کمک میکنم تا حول محور اون محتوا تهیه کنید و اینطوری داستان موفقیت برندتون به گوش همه برسونید. کار من فقط مربوط به ممیزی چیدمان و محتوای وب سایت ها نیس ، من کانال های محتوایی مثل خبرنامه و شبکه های اجتماعی و کمپین تبلیغاتی و …. را در یک مسیر هماهنگ قرار میدهم به شکلی که همگی در مسیر رسیدن به یک هدف مشترک باشند.البته من به تنهایی همه ی این کارها رو نمی تونم انجام بدم ، من یه عالمه مطالعه تو زمینه ی استراتژی محتوا داشتم و دارم و و خیلی مایلم تا دانشی که بدست آوردم و در عمل هم پیاده کنم ، یه جایی هم سرکاررفتم و یه کارهایی هم در مورد استراتژی محتوا کردم که در نوع خودش بی نظیر بود اما چون فضای کاری رو نمی پسندیدم کارمو رها کردم . حالا همینجا میخام از استاد گرانقدر که فرصتی به بنده بدهند تا با کسانی که با حوزه استراتژی محتوا و بازاریابی محتوا آشنایی دارند و یا علاقمند هستند که توی این حوزه وارد بشوند ؛ همکاری داشته باشم.
البته مشخصاتی که مایل هستم در آن محیط همکاری داشته باشم هم به شرح ذیل است :
• فضا و زمانی برای خواندن نماز داشته باشم بنظر بدیهی می آید اما با تجربه ای که داشتم غالبا مجبور بودم ۱۵ رکعت نماز بعد از آمدن به خانه بخوانم!
• همکارهایم عزیزم بدانند فضای کار با فضای دورهمی های دوستانه متفاوت است و لباسی که می پوشند ، رفتاری که از خود بروزمی دهند ؛ نشان دهنده این امر باشد که بخوبی این مهم را درک کرده باشند.
• مدیر محترم در نظر داشته باشد ؛ بنده همه چیز را نمی دانم پس حتما فرصتی به من بدهد در کنار کارم زمانی برای مطالعه داشته باشم.
• من کارهایم را بر اساس نظم پیش می رود چرا که تولید محتوا را با Editorial Calender و Pyramid Content Marketing یپش میبرم اما گاهی اوقات خلاقیت هایی به خرج می دهم که لزوما وابسته به نظم نیست.
• بشدت به کار تیمی معتقد و در دانشکده اغلب پروژه هایم را بصورتی تیمی انجام دادم و در رهبری تیم ها توانایی دارم پس ترجیح می دهم در کار هم بصورت تیمی فعالیت کنم تا خودم به تنهایی برنامه ریزی کنم و استراتژی بنویسم ؛ ترجمه کنم ، با تمامی نرم افزارهای گرافیکی کار کنم ، محتوا اپلود کنم ؛ نظارت کنم و اثربخشی محتوا ها را ارزیابی کنم.
• مایلم از این امکان فراهم شود تا زمانهایی به جز شرکت در جلسات رسمی ، زمانی برای گپ های دوستانه هم در طول هفته یا ماه در نظر گرفته بشود تا فرصت ایده پردازی به دور از هیاهوی جوابگو بودن فراهم شود البته به چیزی به اسم اتاق فکر هم علاقه مندم.
• در ازای وقت و انرژی که می گذارم توقع دارم علاوه بر کسب تجربه و یادگیری ، به لحاظ مالی هم درآمد قابل قبولی داشته باشم.
ضمن تشکر ، بی صبرانه منتظر شنیدن نظرهایتان هستم.
دوستان عزیز این نظر در قالب یک یادداشت مستقل به پیشنهاد خانم عباسی در سایت قرار گرفته لطفا برای چپاسخ دادن به ذیل یادداشت مراجعه کنید
مهم مهم مهم مهم
دوستان عزیز این نظر در قالب یک یادداشت مستقل به پیشنهاد خانم عباسی در سایت قرار گرفته لطفا برای چپاسخ دادن به ذیل یادداشت مراجعه کنید
با سلام وتشکر از آگهی فوق العاده که درج نمودی .
من واقعا متحیر شدم توی این جامعه که متاسفانه تمامی انسان ها دنبال منافع شخصی خودشون هستند و مدیر عامل ها دنبال بازدهی و کسب سرمایه و … . از آقای آواژ بابت دیدگاه فوق العاده دور نگر ایشان ممنونم و خواهشی که دارم دنبال بازاریاب نگردند و به دنبال مجید های آواژ بگردند که این مرز و بوم مثل اونها زیاد به خود دیده و می بینه
من به چنین انسان هایی که هنوز ، انسانیت رو ملاک کاری قرار میدن میبالم و خدا کند زمانی رسد که تمامی انسان ها ، انسانی زندگی کنند.
سلام
شما خیلی محبت و لطف دارید. اما من اون چیزی که شما فرمودید نیستم. باور کنید.
دوستان سلام
از همه محبت ها و نوشته ها سپاسگزارم. اما اجازه بدهید درباره نوشته خود و پرسشها و نظرهای دوستان کمی توضیح دهم.
استراتژی فعالیت بهساد در حال حاضر بر مبنای مدل B2B و B2G تعریف شده است. پس وقتی مشتری ما دولت و سازمانهای دیگر میشوند، این مدل یعنی زمان مذاکره بالا، تعداد مشتری به نسبت کم و قیمت پروژه نیز به نسبت بالا میباشد.
برای اخذ قرارداد با یک مشتری زمانی بین شش ماه تا یک سال زمان نیاز است. در این مدت جلسات مختلف توجیهی و فنی برگزار میشود و بسیاری از این مذاکرات به دلایل مختلف به شکست میانجامد. در زمان مذاکره طرفین سعی در شناخت فنی و اخلاقی یکدیگر دارند و البته بعد از عقد قرارداد ممکن است روابط تا ده سال و یا حتی بیشتر نیز ادامه داشته باشد.
پس بنابراین بازاریابی و نه فروشندگی در این شرایط نیازمند یک کار گروهی و یا چند تخصصی است که در این گروه کارکردهای زیر لازم است.
• درک (عمیق) از مفاهیم تخصصی مهندسی صنایع/ نرمافزار
• توانایی درک فرآیندهای سازمانی مشتری
• توانایی درک نیازهای سازمانی مشتری
• توانایی تعامل با کارمندان دولت
• شناخت رقبا و کانالهای ارتباطی سالم و ناسالم آنها با مشتری به منظور اتخاذ استراتژی مناسب
پس اعضای تیم بازاریابی بهساد، باید از یک ماهیت تخصصی برخوردار باشند. البته باور عمیق دارم حتی بازاریاب یک بستنی (که پیچیدگی فنی ندارد) نیز باید از دانش عمیق و گستردهای در زمینههای روانشناسی، اقتصاد رفتاری (Behavioral Economy) و اصول مذاکره و در سطوح استراتژیک جامعهشناسی، دینامیک سیستمها، بازارشناسی و …. برخوردار باشد.
مطالعه ذهن افراد را صیقل میدهد و انصافن آنها را از حاشیه به دور میکند. فایده دیگری که مطالعه و یادگیری دارد ایجاد امنیت شغلی است. من همیشه به همکاران بهسادی گفتهام که امنیت شغلی این نیست که من شغل شما را برای سیسال حفظ کنم. امنیت شغلی این است که شما به قدری توانمند باشید که اگر به هر دلیل نخواستید در بهساد کارکنید، ده جای دیگر (از جمله خود بهساد) متقاضی کار شما باشد و حتی یک روز نیز بیکار نمانید. اینگونه امنیت شغلی اطمینان بخش است و کارشناس هیچگونه استرس و در نتیجه تلاش منفی برای حفظ موقعیت خود نداشته که این به سلامت رفتاری وی و سازمان بسیار کمک میکند. اگر شما همکار توانمند و باسوادی داشته باشید، پدیدههای شومی مانند چاپلوسی و تملق، خبرچینی، زیرآبزنی و … در سازمان شما وجود نخواهد داشت. ضمن اینکه افراد خود به یک رضایت درونی از خوداتکایی و استقلال میرسند.
نکته دیگری که در مورد بهساد باید گفت به فلسفه وجودی آن بر میگردد و آن ایجاد ارزش از راه تغییر است. یادم میآید که آن اوایل ساعات متمادی را صرف پاسخ به این پرسش میکردیم که ما برای چه هستیم؟ واضح است که پولدار شدن هدف ما نبود وگرنه همه میدانند که فناوری اطلاعات راه خوبی برای پولدار شدن نیست. ما در جستجوی ایجاد تغییر در سازمان مشتریان هستیم که این تغییر بتواند به ایجاد ارزش نیز منجر شود. (خیلی شعاری شد!) اما واقعیت این است که از نظر ما پول مانند اکسیژن میماند. اگر نباشد، آدم خفه میشود ولی هیچ فردی در پایان روز میزان اکسیژن کسب شده در ریههایش را اندازهگیری نمیکند و به آن نیز افتخار نمیکند.
سئوال؟ آیا همه پروژهها و کارهایمان مطابق با این فلسفه بوده؟ پاسخ منفی است. گاه اشتباه کردهایم و گاه هم لغزش داشتهایم. گاه دچار طمع شدهایم. اما بیشتر اوقات این نهیب فلسفه وجودی بوده است که به ما میگفته هی فلانی حواست باشد که کجایی
فلسفه وجودی ما میگوید که پروژه موفق ارزشمند است هر چند که از نظر اقتصادی گاهی زیانده باشد (ولی خفه نکند) و پروژه ناموفق هر چند که درآمد زا باشد مانند خار در گلو میماند که آزارمان میدهد.
فکر میکنم که موضوع کمی شفاف شد. دروغ، با فلسفه وجودی ما تضاد دارد و پروژهها و کارهای ما را به شکست نزدیک میکند. اگر ما ادعایی داشته باشیم که نتوانیم در عمل آن را ثابت کنیم یا از نظر مالی ضرر میکنیم و یا از نظر حیثیتی. البته دروغ ضرر دیگری نیز دارد. باور کنید ما آدمها بازیگرهای خوبی نیستیم چنانچه بتوانیم در هر لحظه دو نقش بازی کنیم. وقتی منِ مدیر از همکارم انتظار دارم به مشتری دروغ بگوید نمیتوانم انتظار داشته باشم به من دروغ نگوید. وقتی من در مقابل همکارم (و نه کارمندم که تاکنون از این کلمه هرگز استفاده نکردهام) به مشتری دروغ میگویم، آیا او حق ندارد که به من شک کند که در شرایط دیگر برای حفظ منافعم به او نیز دروغ میگویم. این چنین است که دروغ بنیاد یک کسب و کار و جامعه را نابود میکند. برای همین است که شاهان هخامنشی در دعای خود مینوشتند که خدایا این کشور را از خشکسالی و دروغ محفوظ بدار.
همانگونه درباره بهساد در سایت شرکت نوشتهایم، بهساد یک شرکت معمولی است. ضعیفتر از برخی از شرکتها و قویتر از برخی دیگر. در آن نقاط ضعف و یا عدم تطابق با باورهای خیلیها میتواند وجود داشته باشد. هنوز خود خیلی ضعفها دارم و بهساد در خیلی از موارد رفتاری مطابق ایدهال من نیز نیست. سعی میکنیم نقاط ضعف خود را بشناسیم و آن را بر طرف کنیم.. با اینحال در بهساد هیچ فردی دچار لکنت زبان در مقابل مدیران نیست. چرا که همواره به همکارانم در بدو ورود گفتهام که خانم خدمتکاری که وظیفه نظافت در شرکت را بر عهده دارد از نظر فضایل اخلاقی از منِ مدیر عامل بالاتر است. او به خاطر خانوادهاش کاری را انجام میدهد که من شاید حاضر نباشم انجام دهم.
من فکر میکنم که با این نوشته توانستم در حد بضاعت اندک خود به برخی سئوالها و ابهامها مستقیم و غیر مستقیم پاسخ دهم. اگر فکر میکنید که نکتهای بیپاسخ مانده، محبت کنید و آن را به من تذکر دهید. ضمن اینکه از نقد سختگیرانه دوستان استقبال خواهم کرد.
درود بر شما و دوستان در شرکت بهساد
چقدر ساده و روان نوشته بود. اتفاقا من هم به دنبال جذب چنین نیروهایی هستم نه تنها در حوزه بازاریابی بلکه در سایر تخصص های مورد نیاز یک شرکت تبلیغاتی مثل طراح گرافیک و مدیر هنری و اکانت منجر و کددنویس و متخصص کارهای سه بعدی
علاوه بر مواردی که ایشون یاد کردند من هم شرایط زیر را اضافه می کنم چه برای شرکت خودم چه در کل
– نیرویی می خوایم که همراه باشه و با در برخورد با مسائل بوجود اومده با دید باز نگاه کنه
– امانت دار باشه ، چون تمام سرمایه یک شرکت تبلیغاتی خوب، حفظ اسرار مشتریانشه.
– با دوستان و همکاران تازه اش تعامل خوبی داشته باشه و در ارتباطاتش افراط و تفریط نداشته باشه
– اینو در نظر بگیره به خاطر شرایط کاری در ایران مثل تعطیلات متعدد و پاداش و سنوات کارفرما حدود ۲۴ ماه حقوق می ده که البته وظیفه اش است، اما با درک این موضوع در ساعت کاری فقط متمرکز باشه بر روی کارش که برای مجموعه اش ثمربخش باشه. و باعث پیشرفت مجموعه اش بشه.
-زبان انگلیسی اش خوب باشه.
اما ما چه مزیت هایی را براش در نظر گرفته ایم:
– اینکه جبران خدمتش ( مثل حقوق و مزایاش) لحظه ای عقب نیوفته ( مساله ای که گریبان برخی از شرکت های تبلیغاتی را گرفته است متاسفانه)
– از زمان حضورش در شرکت و نه با تاخیر حتما بیمه اش کنیم و در لیست بیمه دقیقا معادل حقوقی که میگیره را درج کنیم و نه پایه حقوق را که یک رسم متعارف و ظالمانه است.
– بخشی از مبلغ حقوقش را به صورت متغیر در نظر بگیریم که اگر تاثیرمثبتی در مجموعه داشت در همان ماه تاثیر این پاداش در حقوقش تاثیر مثبت بزاره.
– یک محیط خوب کاری از همه لحاظ براش درنظر بگیریم. از محلی که کار می کنه گرفته تا سیستم های مورد استفاده اش تا وسایل تفریح و بازی که شاید مختص شرکت های تبلیغاتی باشه که علاقمند هستند برخی از همکاران دخیل در امر خلاقیت و نوآوری احساس نکنند در یک فضای خشک کاری مشغول به کار هستند.
برای همه دوستان آروزی موفقیت دارم. ببخشید اگر زیاد نوشتم. شاد باشید.
باسمه تعالی
جناب اقای آواژ با عرض سلام
توجه و تأکید شما بر رعایت اصول اخلاقی و صداقت در کار بازاریابی و فروش بسیار قابل توجه و تحسین بوده و یقین بدانید رعایت این اصول هیچ منافاتی با موفقیت در کسب و کار و ایجاد درآمد مناسب ندارد. در مورد افرادی که در پی آن ها هستید توصیه من این است که این افراد را بجای بافتن در بیرون در درون شرکت تربیت کنید و این کار چندان مشکل نیست . شما برای تربیت چنین افرادی نیاز به سه چیز دارید: یک) نظام بازاریابی و فروش مدونی که افراد را موظف و مجبور به مشتری مداری و صداقت کند، دو) نظام نظارت و کنترل مناسبی که بتواند افرادی را که جذب می کنید در مسیر اجرای این سیستم هدایت نماید و سه) یک نظام ارزیابی عملکرد و پاداش مناسب که عملکرد های خوب را تشخیص داده و تشویق کند و با سهل انگاری ها برخورد نماید. اگر به این ها یک نظام گزینش مناسب را هم اضافه کنید خیالتان راحت تر خواهد شد. در این صورت من به شما قول می دهم با رعایت تمام اصول اخلاقی که گفتید می توانید فروش خوب و مستمری داشته باشید.
با تشکر
جناب صمدی عزیز سلام
ممنون از محبت شما. چقدر خوب همه چیز را تشریح کردهاید.
به طور دقیق از جذب نیروی بدون تجربه کاری در سایر شرکتها، این است که بتوانیم ایشان بر اساس اصول کاری بهساد، رشد کرده و در راستای اهداف سازمانی به اهداف رشد و پیشرفت شخصی نیز برسند. به درستی اشاره کردهاید که هر سیستمی که بازخورد نداشته باشد به یقین از اصلاح خود باز می ماند و این اصلاح گاه به وسیله تشویق ایجاد می شود و گاه به وسیله مراتب مختلف آگاه سازی و برخورد.
باز هم ممنون
باسمه تعالی
جناب علیجاه شهربانویی با عرض سلام
انتظاراتی که شما در مورد یک همکار خوب دارید به هیچ وجه زیاد نبوده و حداقل های ضروری برای یک شرکت تبلیغاتی است ولی لطفاً توجه کنید که چنین افرادی را باید در شرکت خودتان بسازید نه اینکه در زر ورق از بیرون وارد کنید ولی متأسفانه این مشکل اکثر کارفرماهایی ایرانی است که توان کافی در تربیت کادرهای کارامد ندارند. با اطمینان به شما می گویم که تربیت چنین افرادی آنچنان مشکل نیست و شما برای انجام این کار بیش از هر چیزی باید به نظام ها و دیسیپلین هار کاری شرکت خود توجه کرده و آن ها را اصلاح کنید. برای نمونه موارد زیر را می توانید به عنوان اصول کاری حرفه ای خود در شرکت ترویج دهید:
یک نظام نامه اخلاقی تدوین کنید و تمام کارکنان خود را نسبت به آن ها توجیه کنید.
یک نظام پاداش مناسب بر اساس نظام نامه مذکور تدوین و اجرا کنید تا آن را پشتیبانی نماید.
برای تمام کارکنان خود شرح وظایف مناسبی تهیه و ابلاغ کنید که در جهت رعایت اصول اخلاقی ذکر شده باشد.
اجازه ندهید کارکنانتان گزارش کننده مشکلات باشند و آن ها را موظف کنید که همراه با ذکر مشکل راه حل ارائه دهند.
اجازه ندهید کارکنانتان در نزد شما از هم گلایه یا انتقاد کنند و آن ها را موظف کنید که مسائلشان را خودشان با هم حل کنند.
در مورد سر وقت آمدن به عنوان یک دیسیپلین کاری به شدت سخت گیر باشید.
تمام کارهایی که واگذار می کنید به عنوان یک پروژه با زمان بندی های مشخص واگذار کنید و سر موقع نسبت به آن اجرای آنها پیگیری قاطعانه کنید.
با تشکر
امیدوارم این مطلب آغازی باشه برای این که روش جذب سرمایه های انسانی در سازمانها تغییر کنه
سلام به اهالی کافه بازاریابی
تبریک به جناب آواژ و آرزوی موفقیت برای ایشون،چون خودم سابقه کار بازاریابی رو دارم و در حد توانمم سعی کردم به مشتری دروغ نگم و به فکر منافع مشتری باشم اگر تهران بودم استقبال میکردم از این محیط کار …
امیدوارم این طرز تفکر بیشتر بشه