نقد کتاب رهبران آخر غذا می خوردند: بازی در زمین واقعیت یا مجاز

درباره تفاوت های رهبر و مدیر بسیار خوانده و شنیده اید. خود شما هم شاید طرفدار رهبربودن باشید تا مدیر بودن. ما واقعیت ماجرا کمی متفاوت از این حرف های زیباست. با اینکه ژست رهبر بودن همیشه پرطمطراق تر است اما، مدیران، شرکت ها را پر کرده اند نه رهبران. فکر می کنید تا به حال چند رهبر در زندگی کاری خود دیده اید؟ انسان هایی که به معنای واقعی کلمه در سازمان شان “رهبر” هستند. قول می دهم که تعدادشان در بهترین حالت از تعداد انگشتان دو دست فراتر نرود! اما چرا تعداد رهبران اینقدر کم است؟ چرا تعداد کمی از ما، عملا برای رهبر شدن تلاش می کنیم؟ از سوی دیگر، تحقیقات نشان داده اند، سازمان ه۱۱ا را در دوران بحران، رهبران به سر منزل مقصود می رسانند، نه مدیران! این یعنی صرف مدیر بودن و بازی با اعداد و ارقام درد اصلی را دوا نخواهد کرد. اما آیا قصه فقط همین هاست؟ نخیر! داستان به محیط و فرهنگ کار هم بر می گردد. آنقدر ماشینی کار می کنیم که محیط های کاری مان بیشتر شبیه لطیفه لیگ حرفه ای فوتبال مان است که صرفا اعداد پشت پیراهن بازکنان لاتین شد و عدد دستمزدشان! همین! محیط های کاری فعلی ما هم در بهترین حالت، خوب طراحی شده اند و از رنگ های شاد در آن ها استفاده شده است. همین! اولین نقد کتاب کافه بازاریابی در سال ۹۵، قرار است به شما تلنگر بزند که کجا دارید می روید! چرا رهبری مهم است و چرا اینقدر بی خیال رهبری شده اید! و حرف هایی کاملا متفاوت با آنچه در عمل می بینید و یا آنچه در بسیاری از کتاب ها خوانده اید! رهبران آخر غذا می خورند، نوشته سایمون سینک با ترجمه الهام نورانی پور از سوی انتشارات آریانا روانه بازار نشر شده است.

سایمون سینک پژوهشگر حوزه کسب و کار و رهبری است. حرف های او در نگاه اول کاملا کمال گرایانه و بلندپروازانه به نظر می رسد. تا آنجایی که بی شک کتاب را به گوشه ای پرت خواهید کرد و خواهید گفت: این پسر دیوانه است! اما چند ساعت که می گذرد، آرام به سراغ کتاب خواهید رفت و دوباره ادامه خواهید داد. سینک در این کتاب از منظر خودش، رهبری را تعریف می کند و بیان می کند که محیط های کاری ما بسیار با آنچه باید باشد، فاصله گرفته است. سینک در رهبران آخر غذا می خورند تلاش می کند تا به شما بگوید که کارمندان “انسان”اند نه منبع!

این کتاب در ۴۰۰ صفحه و در چهار بخش کلی تنظیم شده است:

  • ارتش
  • راهی که انتخاب کردیم
  • چالش ها و وسوسه ها
  • پرتگاه

در نیروی دریایی امریکا، در بخش تفنگداران دریایی، رسمی وجود دارد که بهانه نامگذاری این کتاب شده است. کم سابقه ترین افراد اول از همه غذای خود را دریافت می کنند و با سابقه ترین ها، آخرین کسانی هستند که غذایشان را می گیرند. فرهنگی که مشخص می کند تفنگداران دریایی نگرش متفاوتی نسبت به رهبری دارند. سینک در کتاب خودش، با آوردن انبوه مثال ها از سازمان های نظامی و غیرنظامی، به فهمی از رهبری رسیده است که این فهم با آنچه در ذهن بسیاری از ما هست؛ کمی متفاوت به نظر می رسد: “رهبران کسانی هستند که بی محابا به پیشواز ناشناخته ها می روند. آن ها به استقبال خطر می روند و به خاطر حمایت از ما و سوق دادنمان به سوی آینده، از منافع شخصی خود می گذرند. رهبران خیلی زود، داشته های خود را برای محافظت از دارایی های ما فدا می کنند. آنان هیچ گاه اموال ما را فدای داشته های خود نمی کنند. رهبری یعنی قبل از دیگران به پیشواز خطر رفتن و بی محابا به سوی ناشناخته ها رفتن“.

نوع نگاه نویسنده به رهبری متفاوت است. او معتقد است در سازمان ها، کارمندان مانند فرزندان رهبر هستند و آینده آن ها باید برای سازمان بیشترین اهمیت را داشته باشد: “هر کارمند، پسر یا دختر کسی است. رهبر شرکت، همانند والدین مسئول زندگی ارزشمند آن هاست”. سینک با معرفی مفهومی به نام حلقه امن، تلاش دارد تا به خواننده بیاموزد تا در زندگی کاری اش با ایجاد حلقه های امن برای کارمندانش، سازمان و شرکتش را در برابر طوفان های محیطی بیش از پیش مقاوم سازد. مفهومی که از نگاه انسان شناسانه سینک به انسان سرچشمه می گیرد نه نگاه منبعی به انسان در سازمان.

نویسنده در بسیاری از موارد برای بیان مفاهیم مورد نظر خود از شیوه داستان گویی استفاده کرده است. به همین دلیل مطالعه کتاب لذت بخش و ساده است. البته در تعداد کمی از داستان ها، به جزئیات بیش از اندازه پرداخته شده که کمی از حوصله خواننده خارج می شود اما در کل، شیوه بیان کتاب، خواننده را همراه می کند. همچنین مثال ها از حوزه های گوناگون انتخاب شده اند. همان طور که اشاره کردم، ارتش، سازمان های دولتی و سازمان های انتفاعی، دست نویسنده را برای بازی با مثال ها باز گذاشته و متناسب با موضوع، سینک مثال های جذابی از مفاهیم خود بیان می کند.

همچنین نویسنده در بخش هایی از کتاب، با عینک زیست شناسی به موضوع رهبری و انسان پرداخته که برای من بسیار جذاب بود. اینکه اندورفین، دوپامین، سرتونین و اکسی توسین به عنوان مواد شیمیایی موجود در بدن ما چگونه به رهبری و تعالی فردی ما کمک می کنند، بحثی است که سینک در این کتاب به صورت خلاصه به آن پرداخته است که برای خود من بخشی جذاب بود.

کتاب رهبران آخر غذا می خورند، یک کتاب عمومی درباره رهبری است. سینک با انتقاد از رویه حاکم بر شرکت ها و سازمان ها، نوع نگاه خودش را به این مقوله بیان می کند. البته او خود نیز می داند که مطالبش در برخی از موارد شعاری و فانتزی است! به طور مثال او معتقد است در بسیاری از سازمان ها، رهبران شرکت ها، افراد را ابزاری برای پیشرفت مالی می دانند و پول را وسیله ای می دانند که باید برای ارتقای افراد مدیریت شود. واقعیت این است که سازمان آرمانی سینک با واقعیت سازمان های حال حاضر تفاوت فاحشی دارد. در سالیان گذشته اخبار مربوط به فجایع حقوق کارگری در شرکت های بزرگی چون اپل و فاکسکان (شریک اپل برای ساخت گجت ها) منتشر شد. در کشور خود ما هم حرف های سینک کاملا ایده آل گرایانه و بعضا فانتزی به نظر می آید. اما سینک در کتاب خودش موفق می شود که خواننده را به فکر وادارد که نکند راهی که می روید سر از ناکجاآباد دربیاورد!

سینک در کتاب خودش راه و مسیر کاملا مشخصی برای تبدیل شدن به رهبری انسانی را به صورت مدون شده ارائه نمی دهد. او با بیان نمونه ها و چالش ها و مشکلات سازمان های حال حاضر سعی دارد خواننده را به فکر وادارد و تلنگری به او بزند. رهبران آخر غذا می خورند شما را به فکر واخواهد داشت اما برای عمل گرا شدن، به نظر من، کافی نیست.

آریاناقلم کتاب را خوب و روان ترجمه کرده و با طرح جلدی خلاقانه آن را وارد بازار نشرکرده است. تم روی جلد کتاب آبی و تم صفحات نارنجی است که هارمونی مناسبی را ایجاد کرده است. البته بهتر بود از رنگ آبی درون جلد در طراحی داخلی صفحات هم استفاده می شد تا این هارمونی بیشتر به چشم بیاید. کیفیت چاپ مناسب آریانا هم باعث می شود شما از به دست گرفتن کتاب لذت ببرید. البته کاغذ مورد استفاده، کاغذ گلاسه سفید است که علاوه بر وزن بیشتر، نور را هم بازمی تاباند و البته شکیل تر به نظر می رسد. تصمیمی که آریانا در کتاب های اخیر خود گرفته و چند کتاب خود را با توجه به نقاط ضعف استفاده از کاغذهای گلاسه، با این نوع کاغذ منتشر کرده است.

این کتاب برخلاف تفکر رایج در حوزه کسب و کار نوشته شده است. در این کتاب حرف اول پول و سود نیست، حرف اول انسان است! تفکری که در حال حاضر، رایج نیست و نمی دانم چه زمانی رایج شود. اما مطالعه این کتاب را توصیه می کنم تا بدانیم کمی متفاوت تر هم می توان اندیشید. رهبری، مهارتی یادگرفتنی است که به عنوان یکی از مهارت های پایه ای در حوزه های گوناگون مدیریت، به کار می آید. مطالعه این کتاب را به مدیران، مشاوران و به خصوص دانشجویان کارشناسی توصیه می کنم. دانشجویانی که باید بدانند فارغ از تفکر رایج، اندیشه های دیگری نیز در حوزه مدیریت وجود دارند.


21 thoughts on “نقد کتاب رهبران آخر غذا می خوردند: بازی در زمین واقعیت یا مجاز”

  1. ضمن تشکر از آقای عزیزی
    عنوان این کتاب بسیار وسوسه برانگیز است اما ای کاش به لحاظ قیمت و مراکز خرید (فروش اینترنتی از سایت معتبر) هم اطلاعات می نوشتید. البته منظورم این نیست که اگر گران باشد می خرم یا نمی خرم. بلکه برای تکمیل شدن نقد می گویم.

    1. آقای کاوه بسیار با شما هم عقیده هستم به حدی که در بخش هایلات که در کانال کافه بازاریابی دنبال می شود علاقه مند بودم در حرکتی خاص عنوان این کتاب را به عنوان یک هایلات به همه متذکر شوم.

    2. سلام بر جناب کاوه عزیز
      در نقدها رسم بر بیان قیمت ها نبوده تا به حال. این کتاب ۲۸۵۰۰ تومان قیمت گذاری شده که بهترین محل برای تهیه آن کتابفروشی های میدان انقلاب هست. البته با شماره تلفن آریانا ۰۲۱۸۸۳۴۲۹۱۰ هم میتوایند تماس بگیرید.
      واقعا وسوسه برانگیز است. سینک جزء سخنرانان برتر TED است و در این کتاب هم، حرف های خلاف عادت حال حاضر زیاد زده است. حرف هایی که برای فکر کردن ضروری است
      امیدوارم لذت ببرید

  2. سلام به همگی
    بسیار ممنون جناب عزیزی از نقد روان و خوبتون و‌ انتقاد های به جا که ارزش چند بار خواندن را دارد ….
    وضعیت رهبری برای خیلی از شرکتها حداقل آنهایی که من دیدم حکایت نوحه پس از مرگه …هر روز که بیشتر میگذره من جای یک رهبر به جای مدیر را خالی میکنم و‌صد افسوس کاشکی میشد مدیریت از بعد انسانیت تو ی هر شرکتی ممیزی بشه بلکه تکلیف خیلی از مدیر نماها و رهبر نماها مشخص بشه که بیشتر به نفع شخص خودشونه…

    1. سلام
      خیلی ممنونم و خوشحالم که مورد نظر شما واقع شده است. شرایط رهبری واقعا در سازمان های ما وضعیت خوبی نداره. و انسانیت هم در سازمان های ما داره متاسفانه تبدیل میشه به در نایاب گاها!
      شما تا به حال با تجربه هایی که داشتید، چند رهبر سازمانی دیدید؟
      ارادتمند

      1. سلام مجدد و بسیار ممنون جناب عزیزی … البته که من کم تجربم ولی در همین مدت به قطع یقین دو نفر رو میشناسم که یکی از آنها متاسفانه مهاجرت کردند تا پست دکتری خودشون تو رهبری بگیرند که قطعا جایشان تا سالها پر نخواهد شد ایشون خط تفکری به هر فرد میدادند که در نوع خودش بینظیر بود …فرد دیگری هم در یک شرکت کوچک بود که شیوه یکپارچگی مدیریت و کارمندان در آنها به علت نوع تفکر رهبربشون بینظیر بود و البته که توانایی کار تو شرکتهای بزرگتری را داشتند ..پایدار باشید

  3. سلام
    این کتاب صرفا یه سری حرف های قشنگه
    حرف های خوشگل و پر زرق و برق
    اینکه جریان حال حاضر این نیست یعنی این حرفا به درد همینجا میخوره دقیقا! کتاب ها!
    کتاب هایی که صرفا به درد کتابخونه های خوشگل میخورن نه دنیای واقعی بیزنس
    واقعیت بیزنس یه استرس، اضطراب و دلهره
    اینکه ادما کارمنداشونو مثل بچه هاشون بدونن بیشتر شبیه یه جک بی مزه است
    شما خودتون اینجوری هستید؟
    نیستید!
    چرا؟
    چون به قول خودتون این کتاب حرف هاش توی دنیای مجاز پایه داره نه واقعیت

    1. سلام
      تجربه های متفاوتی وجود دارند
      مسلما حرف های شما بخش غیرقابل انکار دنیای کسب و کار است. اما به نظر شما، شیوه حال حاضر مناسب است؟ به هیج وجه نمیخواهم از مطالب کتاب دفاع کنم. همانطور هم که در نقد انتقادات خودم را به آن وارد کردم. اما گاهی فکر میکنم نکند اتفاقا نظرات افرادی مثل سینک حقیقت دنیای کسب و کار باشد!
      نظر شما چیست؟
      سپاس از همراهی شما

  4. باسلام وادب به دوست مودبم
    ابتدا سپاسگزارم به دلیل معرفی کتاب خوبتون یه نکته جالب درباره یک رهبر سازمانی میگم بهتون واینکه پدرم مردی که سالهاست اخرین نفر که در سازمان ما غذا میل میکنه البته به معنای واقعیش
    و چهشیرین میگه مولانا که:
    هر کجاعشق ایدوساکن شود انچه نا ممکنبود ممکن شود

    1. جناب دکتر روحانی عزیز
      برای کافه بازاریابی جای بسی خرسندی است که مدیران شایسته ای چون شما و پدر بزرگوارتان که به واسطه شما ایشان را می شناسم همراه کافه بازاریابی هستند
      درود بر شما

    2. جناب دکتر روحانی
      سلام و احترام
      خیلی خوشحالم که نقد را مطالعه فرمودید و مورد نظر حضرتعالی واقع شد. واقعیت این است که امثال پدر حضرتعالی نادر هستند و هر چه زمان می گذرد، کمیابی این بزرگواران بیشتر به چشم می خورد.
      به نظرم انتقال تجربه ها به نسل جوان می تواند یکی از راه های اشنایی بهتر اهالی کسب و کار با رهبران واقعی ایرانی حوزه کسب و کار باشد. رهبرانی که هم در حوزه کسب و کار موفق بوده اند و هم در حوزه انسانیت.
      امیدوارم شرایط گفت وگو با حضرتعالی و پدربزرگوار شما و گپ و گفتی در این مورد و انتشار آن مصاحبه برای اهالی کافه بازاریابی فراهم گردد

      ارادتمند

  5. سلام جناب عزیزی. علیرغم اینکه حضور شما را در کافه بازاریابی کمتر احساس میکنیم (که احتمالا به دلیل گرفتاریهای مربوط به کافه برندینگ است) اما مثل همیشه با نوشته ای پربار چراغ این کافه را نورانی تر فرمودید.
    بسیار ممنون از معرفی این کتاب ارزشمند.

    شخصی را می شناسم که با دارا بودن تعداد زیادی کارگر در خط تولید هرگز شنیده نشد که در هیچ کجا از لفظ کارگر برای پرسنلش استفاده کند. چه خطاب به آنان و چه پشت سرشان همیشه از لفظ “عزیزان” استفاده می کرد.
    همیشه زودتر از دیگر پرسنل سرکار حاضر بود و دیرتر از آنها ترک محل کار می کرد.
    او نه در آخر، بلکه هرگز در محیط کار غذا نخورد اما در میهمان کردن ایشان بر سر سفرۀ منزل، بین کارگران همیشه رقابت بود!
    تواضع فوق العاده مثال زدنی و عوامل دیگر همه و همه دست به دست همدیگر داد و زمانی که ایشان به علت بیماری در بیمارستان بستری شد، ازدحام مراجعه کنندگان که همگی پرسنلش بودند بطور غیرمنتظره ای وضعیت انتظامات آن بیمارستان را بهم ریخت!
    موارد فوق را سالها که در کنارش بودم با چشم خود دیدم. او فقط یک مدیر نبود. او بر قلبها حکومت میکرد…

    1. سلام
      از لطف شما سپاسگزارم
      خوشحالم که جمع دوستانه ما در کافه مارکتینگ صمیمانه تر و پرشور تر از قبل است و من هم از این جمع و نظرات و یادداشت های دوستان استفاده میکنم
      خیلی خوشحالم که حضرتعالی چنین فردی را درک کرده اید. البته دیدگاهی دوستانی که خلاف نظریه سینک را دارند، همچون دوست عزیز مهدیار که پاسخی به این یادداشت داده اند، گمان کنم از منظر سوددهی کسب و کار قابل بررسی است.
      نمونه ای که حضرتعالی مثال زده اید، آیا از منظر سوددهی و حسابداری دنیای کسب و کار هم از این رفتار رهبری سود برده بودند؟

      ارادتمند

      1. صددرصد جناب عزیزی
        ایشان در سالهایی که مشغول به کار بودند همواره از نظر سودآوری چندپله جلوتر از رقبای خود حرکت می نمودند. البته باید این را هم اضافه کرد که در سالهای ۹۰ و ۹۱ که صنعت در کشورمان نفسهایش به شماره افتاد، این عزیز هم به همراه دیگر همقطارانش مجبور به تعطیلی کارخانه هایش شد! ولی این بحثی جدا و بر اثر عوامل خارجی اتفاق افتاد.
        کارگران کارخانه های دیگر با چوب و چماق به دنبال احقاق حق از کارفرمای خود بودند (!!) اما همانطور که عرض کردم ازدحام کارگران پشت بیمارستان درمورد این عزیز حکایت دیگری داشت.
        بنده هم اعتراف می کنم که در طول زندگی کاری ام سعی بر تقلید از ایشان داشته ام.
        بطورمثال هرگز همکارانم بنده را پشت میز و روی صندلی مدیریت ندیده اند بلکه همواره اگر نشسته ام بر روی یکی از صندلیهای عادی اتاق بوده و یا هرگز یادم نمی آید در محیط کار غذا خورده باشم و …
        درنهایت اینکه شدیداً معتقدم به سودآوری اینگونه رفتارها از منظر حسابداری کسب و کار (البته در درازمدت)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *